Involvement

ɪnˈvɑːlvmənt ɪnˈvɒlvmənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    involvements

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
مشارکت، شرکت، نقش، دخالت، درگیری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The company encourages employee involvement in decision-making processes.
- این شرکت مشارکت کارکنان در فرایندهای تصمیم‌گیری را تشویق می‌کند.
- The parents were praised for their involvement in their child's education.
- از والدین به خاطر نقششان در آموزش فرزندانشان قدردانی شد.
noun countable uncountable
ارتباط، رابطه (نزدیک)
- Their involvement was kept a secret from their friends and family.
- رابطه‌ی آن‌ها از دوستان و خانواده‌‌ی آن‌ها مخفی نگه داشته شد.
- The rumors of their involvement spread like wildfire throughout the office.
- شایعه‌ی ارتباط آن‌ها در کل اداره پخش شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد involvement

  1. noun difficulty
    Synonyms: entanglement, quandary, crisis, embarrassment
  2. noun connection
    Synonyms: engagement, embroilment, association, responsibility, relationship
  3. noun engrossment
    Synonyms: intentness, study, preoccupation, reflection

لغات هم‌خانواده involvement

ارجاع به لغت involvement

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «involvement» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/involvement

لغات نزدیک involvement

پیشنهاد بهبود معانی