با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Entanglement

ɪnˈtæŋɡlmənt ɪnˈtæŋɡlmənt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun
گیر، گرفتاری، درگیری، سردرگمی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد entanglement

  1. noun complication, predicament
    Synonyms: affair, association, cobweb, complexity, confusion, difficulty, embarrassment, embroilment, enmeshment, ensnarement, entrapment, imbroglio, intricacy, intrigue, involvement, jumble, knot, liaison, mesh, mess, mix-up, muddle, snare, tangle, tie-up, toil, trap, web
    Antonyms: disentanglement, simplicity

ارجاع به لغت entanglement

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «entanglement» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/entanglement

لغات نزدیک entanglement

پیشنهاد بهبود معانی