با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Intrigue

ɪnˈtriːɡ ɪnˈtriːɡ ɪnˈtriːɡ ɪnˈtriːɡ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    intrigued
  • شکل سوم:

    intrigued
  • سوم‌شخص مفرد:

    intrigues
  • وجه وصفی حال:

    intriguing
  • شکل جمع:

    intrigues

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
مجذوب چیزی کردن، دنبال چیزی بودن، کنجکاو کردن، علاقه‌مند کردن، خواهان کردن، شیفته کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- A tale that intrigues the reader.
- حکایتی که خواننده را شیفته می‌کند.
- The toy intrigued the child.
- اسباب‌بازی کودک را مجذوب کرد.
noun countable uncountable
دسیسه، توطئه، تبانی، ساخت‌وپاخت، توافق پنهانی، هم‌دستی
- the courtiers' intrigues against each other
- توطئه‌های درباریان علیه یکدیگر
- The court was filled with whispers of intrigue and betrayal.
- دادگاه پر از زمزمه‌های تبانی و خیانت بود.
noun countable uncountable
رابطه‌ی (عاشقی) محرمانه
- amorous intrigues
- روابط عشقی مخفیانه
- The novel's plot was thick with intrigue.
- موضوع رمان انبوهی از روابط عاشقی محرمانه بود.
verb - intransitive verb - transitive
دسیسه کردن، توطئه چیدن، فریفتن، فریب دادن، حقه‌بازی کردن، گول زدن، جر زدن
- He intrigued against his own friend.
- او علیه دوست خودش توطئه چید.
- They finally intrigued the bill through the parliament.
- آن‌ها بالأخره لایحه را با دسیسه به تصویب مجلس رساندند.
- He intrigued himself into office and power.
- او با دسیسه خود را به مقام و قدرت رساند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد intrigue

  1. noun scheme
    Synonyms: artifice, cabal, chicanery, collusion, complication, conspiracy, contrivance, deal, design, dodge, double-dealing, fix, frame-up, fraud, game, graft, hookup, little game, machination, maneuver, manipulation, plan, plot, ruse, stratagem, trickery, wile
  2. noun love affair
    Synonyms: affair, amour, attachment, case, flirtation, infatuation, interlude, intimacy, liaison, romance
  3. verb arouse curiosity
    Synonyms: appeal, attract, bait, captivate, charm, con, delight, draw, enchant, entertain, excite, fascinate, grab, hook, interest, lead on, mousetrap, pique, please, pull, rivet, tickle, titillate, tout
    Antonyms: bore
  4. verb plot
    Synonyms: angle, be in cahoots, cogitate, collude, connive, conspire, contrive, cook up, devise, finagle, frame up, machinate, maneuver, operate, plan, promote, scheme, set up, work hand in glove
    Antonyms: forget, neglect

ارجاع به لغت intrigue

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «intrigue» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/intrigue

لغات نزدیک intrigue

پیشنهاد بهبود معانی