گذشتهی ساده:
jumbledشکل سوم:
jumbledسومشخص مفرد:
jumblesوجه وصفی حال:
jumblingشکل جمع:
jumblesکیک کوچک شبیه حلقه، درهم آمیختگی، شلوغی، تکانتکان خوردن، سواری کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Books, shoes, dolls and clothes were jumbled together.
کتاب و کفش و عروسک و لباس روی هم تلمبار شده بود.
Files and papers were jumbled together on his desk.
پروندهها و اوراق مختلف بهطور درهموبرهم روی میزش انباشته شده بود.
a jumble of broken china dishes
تودهی درهموبرهمی از ظروف چینی شکسته
Fear jumbled his thoughts.
ترس افکار او را بههم زده بود.
jumbled memories
خاطرات آشفته
her mind was filled with a jumble of ideas
مغزش پر از اندیشههای آشفته بود
The students jumbled through the door.
دانشجویان بدون نظم و ترتیب از در عبور کردند.
حراج اشیای متفرقه و دست دوم
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «jumble» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/jumble