آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۵ خرداد ۱۴۰۴

    Organization

    ˌɔːrɡnəˈzeɪʃn ˌɔːɡənaɪˈzeɪʃn

    شکل جمع:

    organizations

    توضیحات:

    شکل نوشتاری این لغت در انگلیسی بریتانیایی: organisation

    معنی organization | جمله با organization

    noun countable B1

    سازمان، تشکیلات، مؤسسه، نهاد، انجمن، ارگان

    That institute is a non-profit organization supporting education.

    آن مؤسسه، سازمانی غیرانتفاعی در حمایت از آموزش است.

    This organization is the main organ for economic planning.

    این ارگان، اصلی‌ترین نهاد برای برنامه‌ریزی اقتصادی است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    various government organizations

    سازمان‌های مختلف دولتی

    plan organization

    سازمان برنامه

    a private organization

    یک سازمان خصوصی

    noun uncountable B1

    سازماندهی، ساماندهی، برنامه‌ریزی، هماهنگی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    The organization of the army took ten years.

    سازماندهی ارتش ده سال طول کشید.

    I appreciate the effort you put into the organization of this workshop.

    از تلاشی که برای برنامه‌ریزی این کارگاه انجام دادی قدردانی می‌کنم.

    noun uncountable C1

    ساختار، ساختمان، چیدمان، نظم

    The human brain has a complex organization.

    مغز انسان ساختمان پیچیده‌ای دارد.

    She admired the neat organization of the workspace.

    او از چیدمان دقیق محل کار بسیار خوشش آمد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The unusual organization of the novel made it difficult to follow at first.

    ساختار غیرمعمول رمان، در ابتدا دنبال کردن آن را دشوار می‌کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد organization

    1. noun arrangement, arranging
      Synonyms:
      design method system plan structure composition formation construction grouping pattern coordination management regulation constitution alignment configuration situation harmony unity standard framework whole organism chemistry disposal symmetry institution formulation make-up assembling organizing planning running assembly forming standardization structuring conformation methodology
      Antonyms:
      disorganization
    1. noun group bound by interest/work/ goal
      Synonyms:
      group association company society union team party body business concern alliance league band circle set club order house crew squad coalition combine affiliation corporation federation cartel syndicate trust confederation monopoly fraternity sorority clique coterie guild lodge troupe aggregation establishment industry institute machine profession consortium cooperative sodality combination

    لغات هم‌خانواده organization

    • noun
      organization, reorganization, organizer
    • adjective
      organizational, organized
    • verb - transitive
      organize, reorganize

    سوال‌های رایج organization

    شکل جمع organization چی میشه؟

    شکل جمع organization در زبان انگلیسی organizations است.

    ارجاع به لغت organization

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «organization» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/organization

    لغات نزدیک organization

    • - organist
    • - organizable
    • - organization
    • - organization chart
    • - organization man
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.