معنی organizational به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˌɔːrɡnəˈzeɪʃnl ˌɔːgənaɪˈzeɪʃənəlˌɔːrgənə-

توضیحات

در انگلیسی بریتانیایی به‌صورت organisational نوشته می‌شود.

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

مربوط به سازمان، سازمانی، تشکیلاتی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- organisational goals

- اهداف مربوط به سازمان

- organizational chart

- چارت سازمانی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد organizational

adjective Of or relating to an organization

Synonyms: organisational

لغات هم‌خانواده organizational

noun
organization, reorganization, organizer
adjective
organizational, organized
verb - transitive
organize, reorganize

ارجاع به لغت organizational

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «organizational» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/organizational

لغات نزدیک organizational

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند