فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Reorganize

riːˈɔːrɡnaɪz riːˈɔːɡənaɪz

گذشته‌ی ساده:

reorganized

شکل سوم:

reorganized

سوم‌شخص مفرد:

reorganizes

وجه وصفی حال:

reorganizing

معنی‌ها و نمونه‌جمله

verb - transitive verb - intransitive C1

تشکیلات مجدد، دوباره متشکل کردن

verb - transitive verb - intransitive

دوباره سازمان دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

the plan to reorganize the company from top to bottom

برنامه‌ی تجدید سازمان شرکت از بالا تا پایین

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد reorganize

  1. verb organize anew
    Synonyms:
    reorganise restructure reshuffle regroup revamp reorient shake up

لغات هم‌خانواده reorganize

  • verb - transitive
    organize, reorganize

ارجاع به لغت reorganize

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «reorganize» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/reorganize

لغات نزدیک reorganize

پیشنهاد بهبود معانی