سومشخص مفرد:
organizesوجه وصفی حال:
organizingصفت تفضیلی:
more organizedصفت عالی:
most organizedتهیهشده، طرحریزیشده، تشکیلشده، برپاشده، ترتیبیافته، سازمانیافته
organized crime
جرم برنامهریزیشده
organized knowledge
دانش سازمانیافته
organized opposition
مخالفت (یا مخالفان) سازمانیافته
منظم، مرتب، ساماندار، سامانمند، سازمند، کارا، مؤثر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
an organized person
آدم مرتب و منظم
متشکل در اتحادیه (یا سازمان حرفهای و غیره)
organized labor
کارگران اتحادیه(ای)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «organized» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/organized