Correlated

American: ˈkɔːrəˌletəd British: ˈkɒrəleɪtɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    correlates
  • وجه وصفی حال:

    correlating

معنی

adverb
هم‌بسته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد correlated

  1. verb To be mutually related
    Synonyms: related, corresponded
  2. verb Equate, compare
    Synonyms: compared, equated, connected, linked, parallelled, matched, identified, associated, coupled, coordinated, bracketed
    Antonyms: differed, disconnected, disassociated
  3. adjective Mutually related
    Synonyms: correlative, corelated, corelational, correlate, corelative, correlational

ارجاع به لغت correlated

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «correlated» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/correlated

لغات نزدیک correlated

پیشنهاد بهبود معانی