جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Associated

əˈsoʊ.si.eɪ.t̬ɪd əˈsoʊ.si.eɪ.t̬ɪd əˈsəʊ.si.eɪ.tɪd/ /əˈsəʊsieɪtɪd əˈsəʊ.si.eɪ.tɪd/ /əˈsəʊsieɪtɪd

معنی‌ها

(در عنوان موسسات و شرکت ها) وابسته به هم، همبسته

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

مرتبط، متصل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد associated

verb connect in the mind

Synonyms:

connected linked united coupled identified correlated blended bracketed

Antonyms:

disconnected separated divided disjoined parted dissociated disunited severed

verb make a logical or causal connection

Synonyms:

connected related linked combined joined identified correlated allied affiliated bound mingled conjoined socialized consorted fraternized companioned bracketed intimated federated peered

Antonyms:

disjoined disunited divorced dissociated disassociated avoided

verb keep company with; hang out with

Synonyms:

consorted fraternized affiliated run trooped

Antonyms:

left

verb to form an organization

Synonyms:

affiliated allied incorporated federated amalgamated

Antonyms:

disbanded dissolved

adjective

Synonyms:

collectivistic

ارجاع به لغت associated

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «associated» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/associated

لغات نزدیک associated

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!