فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Dissociated

سوم‌شخص مفرد:

dissociates

وجه وصفی حال:

dissociating

معنی‌ها

adjective

ناوابسته، نامربوط

adjective

(روانشناسی) گسسته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dissociated

  1. verb part; cease or break association with
    Synonyms:
    disconnected detached separated disassociated disengaged divorced severed disjointed disunited alienated withdrawn estranged abstracted
    Antonyms:
    attached associated joined

ارجاع به لغت dissociated

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dissociated» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dissociated

لغات نزدیک dissociated

پیشنهاد بهبود معانی