با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Dissociation

dɪˌsoʊsɪˈeɪʃn̩ dɪˌsəʊsɪˈeɪʃn̩
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun
جدایی، افتراق، تجزیه، تفکیک، گسستگی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dissociation

  1. noun detachment, separation
    Synonyms: break, disconnection, disengagement, disjunction, distancing, disunion, division, divorce, isolation, segregation, severance
    Antonyms: association, attachment, connection, union

ارجاع به لغت dissociation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dissociation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dissociation

لغات نزدیک dissociation

پیشنهاد بهبود معانی