شکل جمع:
connectionsاتصال، پاتصال، پیوستگی، وابستگی، نسبت، بستگی، نسبت، مقام
the points of connection
نقاط اتصال، نقاط پیوستگی
(وسیلهی ارتباط یا اتصال) بند، رابطهی منطقی, مورد
His illness may have had some connection with his recent trip.
احتمالاً بیماری او با سفر اخیرش رابطه داشت.
In that connection, let me say that ...
در آن مورد اجازه بدهید عرض کنم که ...
(یا طبیعی یا علت و معلولی) خویشاوندی، خویشی، نسبت (نسبی یا سببی)
I was not aware of his (family) connection with you.
از خویشاوندی او با شما آگاه نبودم.
(از نظر شغل یا علایق مشترک) همبستگی
(معمولا جمع) پارتی، آدم با نفوذ
He has many connections in the ministry.
او در وزارتخانه خیلی پارتی دارد.
انتقال ( از یک اتوبوس یا ترن یا هواپیما و غیره به دیگری)
I had to make two connections in my flight from Chicago to Tehran.
در پروازم از شیکاگو به تهران دو بار هواپیما عوض کردم.
(تلفن و تلگراف) خط، سیم
فرقه یا گروه مذهبی، گروه
(خودمانی) فروشندهی مواد مخدر، خرید یا فروش مواد مخدر
(برق) مدار، سیم بندی، پیچ انشعاب
a loose connection in the engine
اتصال (یا پیچ یا سیم و غیره) شل در موتور
رابطه، رشته، ارتباط، مخابره، ربط، پیوند
to establish telephone connection
ارتباط تلفنی برقرار کردن
دررابطهبا، درارتباطبا، راجعبه، دربارهی، در مورد
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «connection» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/connection