فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Intermediary

ˌɪntərˈmiːdieri ˌɪntəˈmiːdiəri

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective

میانجی، وساطت‌کننده، مداخله‌کننده، وساطت، مداخله

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

intermediary between God and the people

رابط میان خداوند و انسانها

importing goods and other intermediary trades

وارد کردن کالا و واسطه‌کاری‌های دیگر

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد intermediary

  1. noun person who negotiates
    Synonyms:
    negotiator agent mediator go-between delegate emissary broker medium instrument vehicle channel connection intermediate intercessor interceder influence organ fixer entrepreneur middle person interagent cutout

ارجاع به لغت intermediary

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «intermediary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/intermediary

لغات نزدیک intermediary

پیشنهاد بهبود معانی