Mediator

ˈmiːdieɪt̬ər ˈmiːdieɪtə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    mediators

معنی

noun
میانجی، دلال

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mediator

  1. noun person who negotiates agreement
    Synonyms: advocate, arbiter, arbitrator, broker, conciliator, fixer, go-between, interagent, interceder, intermediary, intermediator, judge, medium, middle person, moderator, negotiator, peacemaker, ref, referee, rent-a-judge, troubleshooter, umpire
    Antonyms: arguer, fighter

لغات هم‌خانواده mediator

ارجاع به لغت mediator

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mediator» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mediator

لغات نزدیک mediator

پیشنهاد بهبود معانی