Arbitrator

ˈɑːbətreɪtəˈɑːrbətreɪtər ˈɑːbətreɪtəˈɑːrbətreɪtər
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun
داور، میانجی، فیصل‌دهنده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The minister was the final arbitrator of things.
- وزیر داور نهایی امور بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد arbitrator

  1. noun settler of a dispute
    Synonyms: adjudicator, arbiter, fixer, go-between, holdout, judge, maven, mediator, middleperson, referee, umpire

ارجاع به لغت arbitrator

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «arbitrator» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/arbitrator

لغات نزدیک arbitrator

پیشنهاد بهبود معانی