امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fixer

ˈfɪksər ˈfɪksə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun
دلال، کارچاق کن، دوای ثبوت عکاسی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fixer

  1. noun A chemical compound that sets or fixes something (as a dye or a photographic image)
    Synonyms:
    fixing agent
  1. noun A skilled worker who mends or repairs things
    Synonyms:
    mender repairer
  1. noun Someone who intervenes with authorities for a person in trouble (usually using underhand or illegal methods for a fee)
    Synonyms:
    influence peddler
  1. noun Synthetic narcotic drug similar to morphine but less habit-forming; used in narcotic detoxification and maintenance of heroin addiction
    Synonyms:
    methadone methadone hydrochloride methadon dolophine hydrochloride synthetic heroin

ارجاع به لغت fixer

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fixer» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fixer

لغات نزدیک fixer

پیشنهاد بهبود معانی