فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Arbiter

ˈɑːrbɪtər ˈɑːbɪtə

شکل جمع:

arbiters

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun

حکم، داوری کردن، قاضی، داور

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

As the two brothers were involved in a dispute over the division of the inheritance, they chose Seyed Mehdi as arbiter.

چون دو برادر سر تقسیم ارث اختلاف داشتند، سیدمهدی را حکم قرار دادند.

He thinks newspapers are the sole arbiters of th virtues and faults of governments.

فکر می‌کند روزنامه‌ها یگانه داوران خوبی‌ها و بدی‌های دولت‌ها هستند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد arbiter

  1. noun person who settles dispute
    Synonyms:
    judge referee mediator arbitrator moderator middleperson go-between umpire adjudicator fixer maven holdout

ارجاع به لغت arbiter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «arbiter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/arbiter

لغات نزدیک arbiter

پیشنهاد بهبود معانی