آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۶ اسفند ۱۴۰۳

    Advocate

    ˈædvəkeɪt ˈædvəkət ˈædvəkeɪt ˈædvəkət

    گذشته‌ی ساده:

    advocated

    شکل سوم:

    advocated

    سوم‌شخص مفرد:

    advocates

    وجه وصفی حال:

    advocating

    شکل جمع:

    advocates

    معنی advocate | جمله با advocate

    verb - intransitive verb - transitive C2

    دفاع کردن، طرفداری کردن، حمایت کردن، تشویق کردن، پشتیبانی کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    The author denied that his new book advocated violence.

    نویسنده انکار کرد که کتاب جدیدش تشویق به خشونت می‌کند.

    The organization advocates for better healthcare policies.

    این سازمان از سیاست‌های بهتر در حوزه‌ی بهداشت‌ودرمان پشتیبانی می‌کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    She passionately advocates for animal rights and welfare.

    او با اشتیاق از حقوق و رفاه حیوانات دفاع می‌کند.

    Many people advocate for stricter gun control laws after the recent tragedies.

    پس‌از فجایع اخیر، بسیاری از مردم از قوانین سخت‌گیرانه‌تر کنترل اسلحه حمایت می‌کنند.

    verb - intransitive

    حمایت کردن، دادخواهی کردن (برای مردم نیازمند)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    She has spent her entire career advocating for children with disabilities.

    او تمام دوران حرفه‌ای خود را صرف حمایت از کودکان دارای معلولیت کرده است.

    He advocated freeing the slaves.

    او خواهان آزاد کردن بردگان بود.

    verb - intransitive

    حقوق دفاع کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

    مشاهده

    She decided to advocate for the rights of her clients in every case.

    او تصمیم گرفت در هر پرونده‌ای از حق‌وحقوق موکلینش دفاع کند.

    During the trial, she will advocate for her client's innocence.

    درطول محاکمه، او از بی‌گناهی موکلش دفاع خواهد کرد.

    noun countable

    حقوق وکیل، وکیل‌مدافع

    He decided to become an advocate after witnessing injustice in the legal system.

    بعداز دیدن بی‌عدالتی در سیستم حقوقی، او تصمیم گرفت وکیل شود.

    The advocate's closing statement was powerful and influenced the jury's decision.

    بیانیه‌ی پایانی وکیل‌مدافع قوی بود و بر تصمیم هیئت‌منصفه تأثیر گذاشت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    an advocate's license

    پروانه‌ی وکالت

    noun countable

    هوادار، خواهان، طرفدار، حامی، پشتیبان، مدافع

    Teachers often act as advocates for their students' needs in the school system.

    معلمان غالباً به‌عنوان حامی نیازهای دانش‌آموزانشان در سیستم آموزشی عمل می‌کنند.

    She has been a lifelong advocate for peace, working to resolve conflicts through diplomacy and understanding.

    او یک عمر خواهان صلح بوده و برای حل منازعات از طریق دیپلماسی و تفاهم تلاش کرده است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    an advocate of women's rights

    طرفدار حقوق زنان

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد advocate

    1. verb to defend
      Synonyms:
      support recommend uphold back defend champion endorse vindicate urge advertise get behind advise plead for plump for beg preach commend side with espouse desiderate stand behind stand by favor plead plug promote
      Antonyms:
      protest oppose attack assail impugn criticize
    1. verb to speak, plead, or argue in favor of:
      Synonyms:
      support
    1. noun person supporting an idea or cause publicly
      Synonyms:
      supporter backer promoter proponent speaker champion defender upholder exponent attorney lawyer counsel spokesperson campaigner pleader proposer expounder apostle
      Antonyms:
      enemy opposition protestor antagonist assailant
    1. verb support idea or cause publicly
      Synonyms:
      support promote encourage defend advance urge recommend argue for justify favor back further champion push boost speak for side go for plead for uphold vindicate propose countenance plug tout press for bolster build up campaign for go with oppose hold with root for bless brace up say so plump for attack get on bandwagon give a leg up give a lift go to bat for spread around ride shotgun for run interference for criticize assail impugn protest
      Antonyms:
      oppose attack criticize protest assail impugn

    Idioms

    devil's advocate

    شریک شیطان، وکیل مدافع شیطان (کسی که برای داغ کردن مباحثه یا از روی بدعنقی از استدلال غیرقابل‌ دفاعی سرسختانه دفاع می‌کند)

    لغات هم‌خانواده advocate

    • noun
      advocacy, advocate
    • verb - transitive
      advocate

    سوال‌های رایج advocate

    گذشته‌ی ساده advocate چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده advocate در زبان انگلیسی advocated است.

    شکل سوم advocate چی میشه؟

    شکل سوم advocate در زبان انگلیسی advocated است.

    شکل جمع advocate چی میشه؟

    شکل جمع advocate در زبان انگلیسی advocates است.

    وجه وصفی حال advocate چی میشه؟

    وجه وصفی حال advocate در زبان انگلیسی advocating است.

    سوم‌شخص مفرد advocate چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد advocate در زبان انگلیسی advocates است.

    ارجاع به لغت advocate

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «advocate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/advocate

    لغات نزدیک advocate

    • - advisory board
    • - advocacy
    • - advocate
    • - advocation
    • - advocatory
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.