امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Impugn

ɪmˈpjuːn ɪmˈpjuːn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
مورد‌انتقاد و پرسش قرار دادن، (امانت و غیره را) موردتردید قرار دادن، رد کردن، اعتراض کردن (به)، تکذیب کردن، عیب‌جویی کردن، مورداعتراض قرار دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- to impugn one's honesty.
- صداقت کسی را زیر سؤال بردن.
- I don't mean to impugn his motives.
- منظورم این نیست که نیت او را مورد تردید قرار بدهم.
verb - transitive
(در اصل) مورد ضرب و جرح قرار دادن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد impugn

  1. verb criticize, challenge
    Synonyms: assail, attack, blast, break, call into question, cast aspersions upon, cast doubt upon, come down on, contradict, contravene, cross, cut to shreds, deny, disaffirm, dispute, gainsay, knock, negate, negative, oppose, pin something on, put down, question, resist, run down, skin alive, slam, smear, stick it to, swipe at, tar, throw doubt on, throw the book at, thumb nose at, traduce, trash, traverse, zap, zing
    Antonyms: flatter, praise

ارجاع به لغت impugn

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «impugn» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/impugn

لغات نزدیک impugn

پیشنهاد بهبود معانی