موردانتقاد و پرسش قرار دادن، (امانت و غیره را) موردتردید قرار دادن، رد کردن، اعتراض کردن (به)، تکذیب کردن، عیبجویی کردن، مورداعتراض قرار دادن
to impugn one's honesty.
صداقت کسی را زیر سؤال بردن.
I don't mean to impugn his motives.
منظورم این نیست که نیت او را مورد تردید قرار بدهم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «impugn» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/impugn