۷۰٪ تخفیف تا پایان اسفند - اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی 💚

Impugn

ɪmˈpjuːn ɪmˈpjuːn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
مورد‌انتقاد و پرسش قرار دادن، (امانت و غیره را) موردتردید قرار دادن، رد کردن، اعتراض کردن (به)، تکذیب کردن، عیب‌جویی کردن، مورداعتراض قرار دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- to impugn one's honesty.
- صداقت کسی را زیر سؤال بردن.
- I don't mean to impugn his motives.
- منظورم این نیست که نیت او را مورد تردید قرار بدهم.
verb - transitive
(در اصل) مورد ضرب و جرح قرار دادن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد impugn

  1. verb criticize, challenge
    Synonyms:
    attack oppose challenge question contradict dispute deny negate negative gainsay resist slam knock blast put down run down trash smear assail traverse zap zing swipe at traduce tar stick it to skin alive come down on cast doubt upon throw doubt on call into question cast aspersions upon throw the book at thumb nose at break contravene cross cut to shreds disaffirm pin something on
    Antonyms:
    praise flatter

ارجاع به لغت impugn

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «impugn» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/impugn

لغات نزدیک impugn

پیشنهاد بهبود معانی