گذشتهی ساده:
flatteredشکل سوم:
flatteredسومشخص مفرد:
flattersوجه وصفی حال:
flatteringصفت عالی:
flattestچاپلوسی کردن، تملق گفتن از
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His friends flattered him to get his money.
دوستانش برای گرفتن پول از او تعریف بیجا میکردند.
He kept flattering his boss.
او مرتباً پیش رئیس خود چاپلوسی میکرد.
Her picture flatters her.
عکسش از خودش بهتر است.
I was very flattered that they invited me too.
از اینکه مرا هم دعوت کرده بودند، خیلی شاد شدم (به خود بالیدم).
A balmy breeze flattered her skin.
نسیم ملایمی پوستش را نوازش میداد.
به خود دسته گل تقدیم کردن، خرسند شدن یا بودن، به خود بالیدن، امید واهی داشتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «flatter» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/flatter