سومشخص مفرد:
flattensوجه وصفی حال:
flatteningمسطح، پهنشده
A shoveler has a flattened beak.
اردک نوکپهن، منقاری مسطح دارد.
This fish has a long, flattened body covered in large, iridescent scales.
این ماهی بدنی مسطح و دراز دارد که با فلسهای بزرگ و رنگینکمانی پوشیده شده است.
(ساختمان و سکونتگاه) با خاک یکسانشده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the flattened homes
خانههای با خاک یکسانشده
I saw the flattened factory.
کارخانهی با خاک یکسانشده را دیدم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «flattened» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/flattened