فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Flattened

سوم‌شخص مفرد:

flattens

وجه وصفی حال:

flattening

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective C2

مسطح، پهن‌شده

A shoveler has a flattened beak.

اردک نوک‌پهن، منقاری مسطح دارد.

This fish has a long, flattened body covered in large, iridescent scales.

این ماهی بدنی مسطح و دراز دارد که با فلس‌های بزرگ و رنگین‌کمانی پوشیده شده است.

adjective

(ساختمان و سکونتگاه) با خاک یکسان‌شده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

the flattened homes

خانه‌های با خاک یکسان‌شده

I saw the flattened factory.

کارخانه‌ی با خاک یکسان‎شده را دیدم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد flattened

  1. adjective leveled
    Synonyms:
    flat smoothed planed planate depressed

ارجاع به لغت flattened

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «flattened» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/flattened

لغات نزدیک flattened

پیشنهاد بهبود معانی