۵۰٪ تخفیف دانشجویی برای اشتراک هوش مصنوعی تا پایان تیر 🧑🏻‍🎓
آخرین به‌روزرسانی:

Flat

flæt flæt

گذشته‌ی ساده:

flatted

شکل سوم:

flatted

سوم‌شخص مفرد:

flats

وجه وصفی حال:

flatting

شکل جمع:

flats

صفت تفضیلی:

flatter

صفت عالی:

flattest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1

مسطح، هموار، پهن، صاف، تخت، هموار، یکدست، قسمت پهن، بدون پستی و بلندی، موازی با، هم‌سطح با، کم‌ارتفاع

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

He threw a flat pass.

او پاس کم‌ارتفاعی داد.

flat roofs and shingled roofs

بام هموار (مسطح) و بام شیروانی‌دار

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a flat surface

سطح صاف

He pushed the chairs flat against the wall.

صندلی‌ها را چسبیده به دیوار قرار داد.

He hit the horse on the rump with the flat of his sword.

با پهنای شمشیرش به کپل اسب زد.

the flat of the hand

کف دست

He lay flat on the table.

تخت روی میز دراز شد.

a flat drink

مشروب گازرفته

He stood with his back flat against the wall.

او ایستاد، درحالی‌که پشتش بر دیوار بود.

In this district the land is quite flat.

زمین در این ناحیه کاملاً صاف است.

a flat stone

سنگ صاف (پهن و مسطح)

adjective

(لاستیک اتومبیل و دوچرخه و غیره) کم باد، بی باد، پنچر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

On the road to Ghom, one of my tires went flat.

در راه قم یکی از لاستیک‌هایم پنچر شد.

a flat tire

لاستیک پنچر

adjective

(کفش) پاشنه کوتاه، بی پاشنه

She bought a pair of flats.

یک جفت کفش بی‌پاشنه خرید.

flat shoes

کفش (زنانه‌ی) بی‌پاشنه

adjective

بی‌نمک، لوس، کسالت‌آور، ملال‌انگیز، ناگیرا، (نقاشی و هنر) بی‌ژرفا، بی‌سایه روشن، بی‌روح، مبهم، ناروشن، گنگ، نامشخص، (عکاسی و عکس) تار، ابرگرفته

His stories are flat and lifeless.

داستان‌های او کسل‌کننده و بی‌روح هستند.

a flat photograph

عکس تار

نمونه‌جمله‌های بیشتر

flat paint

رنگ مات

a flat joke

شوخی بی‌مزه

a flat sound

صدای مبهم

adjective

قطعی، کامل، مثبت، بی‌چون‌و‌چرا، صریح، رک، صاف و پوست‌کنده، ثابت، بی‌تغییر، یکنواخت

a flat rate

نرخ ثابت

a flat failure

شکست بی‌چون‌وچرا

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a flat market

بازار راکد

a flat denial

انکار محض

He did the work in ten seconds flat.

آن کار را درست در ده ثانیه انجام داد.

He left his wife flat.

یک دفعه زنش را ول کرد.

adverb

به‌صورت محکم، کاملاً، بی‌رودربایستی

She flatly rejected our proposal.

بی‌رودربایستی پیشنهاد ما را رد کرد.

verb - transitive

مسطح کردن

verb - intransitive

(موسیقی) بمل کردن یا شدن

noun countable

آپارتمان، قسمتی از یک عمارت

noun countable

دشت، جلگه، سنگ صاف

the California salt flats

شوره‌زارهای کالیفرنیا

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد flat

  1. adjective level, smooth
    Synonyms:
    even smooth horizontal plane flush prone extended recumbent prostrate depressed low fallen empty spread out deflated collapsed planar planate tabular outstretched complanate lying splay punctured pancake oblate laid low procumbent supine unbroken
    Antonyms:
    uneven rough raised elevated rounded broken rugged
  1. adjective dull, lackluster to the senses
    Synonyms:
    boring bland uninteresting colorless lifeless stale vapid weak tasteless insipid blah banal tedious pointless spiritless dead dim muted prosaic monotonous flavorless watery innocuous jejune drab prosy sapless matte vanilla unpalatable unsavory unseasoned ho hum inane lead balloon draggy whitebread blind
    Antonyms:
    sharp bubbly effervescent
  1. adjective absolute, positive
    Synonyms:
    unconditional positive direct explicit unqualified plain final fixed straight unmistakable unquestionable downright categorical unequivocal indubitable out-and-out peremptory
    Antonyms:
    indefinite
  1. noun apartment
    Synonyms:
    pad room rooms rental suite lodging condo co-op tenement joint chambers walk-up crash pad floor-through railroad apartment go-down

Collocations

fall flat

1- تخت افتادن، روی زمین پهن شدن 2- ناموفق شدن، به‌جایی نرسیدن

Idioms

fall flat

1- تخت افتادن، روی زمین پهن شدن 2- ناموفق شدن، به‌جایی نرسیدن

flat out

با تمام سرعت، با سرعت هرچه تمام‌تر، با تمام قدرت، با تمام نیرو، با نهایت سعی و کوشش

رک‌وپوست‌کنده، رک‌وراست، بی‌رودربایستی، بی‌پرده، آشکارا، علناً، صراحتاً

flat broke

(عامیانه) بی‌پول، مفلس، آس‌وپاس

لغات هم‌خانواده flat

  • adjective
    flat

سوال‌های رایج flat

گذشته‌ی ساده flat چی میشه؟

گذشته‌ی ساده flat در زبان انگلیسی flatted است.

شکل سوم flat چی میشه؟

شکل سوم flat در زبان انگلیسی flatted است.

شکل جمع flat چی میشه؟

شکل جمع flat در زبان انگلیسی flats است.

وجه وصفی حال flat چی میشه؟

وجه وصفی حال flat در زبان انگلیسی flatting است.

سوم‌شخص مفرد flat چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد flat در زبان انگلیسی flats است.

صفت تفضیلی flat چی میشه؟

صفت تفضیلی flat در زبان انگلیسی flatter است.

صفت عالی flat چی میشه؟

صفت عالی flat در زبان انگلیسی flattest است.

معنی flat به فارسی چی می‌شه؟

کلمه‌ی «flat» در زبان فارسی به «مسطح» یا «صاف» ترجمه می‌شود.

واژه‌ی «flat» معمولاً به چیزی اشاره دارد که فاقد برجستگی، انحنا یا ارتفاع است و سطحی یکنواخت و هموار دارد. این ویژگی مسطح بودن در بسیاری از زمینه‌ها و علوم کاربرد دارد و مفهوم آن بسته به بافت جمله می‌تواند متفاوت باشد، اما در کلیت خود به سطحی اشاره می‌کند که هیچ گونه پستی یا بلندی محسوس ندارد و هموار است.

در علوم طبیعی، به عنوان مثال زمین‌های مسطح یا سطوح صاف، فضایی را نشان می‌دهد که برای فعالیت‌های مختلف مانند ساخت و ساز، کشاورزی یا حمل و نقل مناسب است. زمین‌های صاف به دلیل نبود ناهمواری‌ها، امکان حرکت و جابجایی راحت‌تر را فراهم می‌کنند و در مهندسی و معماری نیز اهمیت بالایی دارند. طراحی‌های مسطح و صاف اغلب در مبلمان، ساختمان‌ها و طراحی داخلی به منظور ایجاد حس نظم، سادگی و هماهنگی به کار می‌روند.

از سوی دیگر، در زبان روزمره، کلمه‌ی «flat» می‌تواند معانی دیگری نیز داشته باشد؛ مثلاً به معنای آپارتمان یا واحد مسکونی در برخی کشورها به کار می‌رود. همچنین در موسیقی، اصطلاح «flat» به نت‌های پایین‌تر از درجه اصلی اشاره دارد که نشان‌دهنده تغییر در پرده یا زیر بودن صداست. این تنوع معنایی باعث شده که کلمه «flat» در موقعیت‌های متفاوت معانی و کاربردهای گوناگونی داشته باشد.

علاوه بر این، در زمینه‌های فنی مانند الکترونیک یا فیزیک، «flat» می‌تواند به شرایط یا داده‌هایی اشاره کند که فاقد نوسان، منحنی یا تغییرات چشمگیر باشند. مثلاً یک منحنی مسطح نشان‌دهنده ثبات یا کمترین تغییر در یک پارامتر است. این کاربردها نشان می‌دهد که مفهوم صاف و یکنواخت بودن، نه فقط در دنیای ملموس، بلکه در تحلیل‌های علمی و داده‌ها نیز اهمیت دارد.

«flat» در بیان عاطفی یا استعاری نیز کاربرد دارد؛ مثلاً وقتی گفته می‌شود «His voice sounded flat» یعنی صدای او یکنواخت و بدون احساس یا شور بوده است. این گونه استفاده‌ها، گستردگی کاربرد و انعطاف‌پذیری این واژه را در زبان انگلیسی نشان می‌دهد که بسته به زمینه، معانی متفاوت و جالبی به خود می‌گیرد.

ارجاع به لغت flat

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «flat» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/flat

لغات نزدیک flat

پیشنهاد بهبود معانی