آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۶ تیر ۱۴۰۴

    Flat

    flæt flæt

    گذشته‌ی ساده:

    flatted

    شکل سوم:

    flatted

    سوم‌شخص مفرد:

    flats

    وجه وصفی حال:

    flatting

    شکل جمع:

    flats

    صفت تفضیلی:

    flatter

    صفت عالی:

    flattest

    معنی flat | جمله با flat

    adjective B1

    مسطح، هموار، پهن، صاف، تخت، هموار، یکدست، قسمت پهن، بدون پستی و بلندی، موازی با، هم‌سطح با، کم‌ارتفاع

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    He threw a flat pass.

    او پاس کم‌ارتفاعی داد.

    flat roofs and shingled roofs

    بام هموار (مسطح) و بام شیروانی‌دار

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a flat surface

    سطح صاف

    He pushed the chairs flat against the wall.

    صندلی‌ها را چسبیده به دیوار قرار داد.

    He hit the horse on the rump with the flat of his sword.

    با پهنای شمشیرش به کپل اسب زد.

    the flat of the hand

    کف دست

    He lay flat on the table.

    تخت روی میز دراز شد.

    a flat drink

    مشروب گازرفته

    He stood with his back flat against the wall.

    او ایستاد، درحالی‌که پشتش بر دیوار بود.

    In this district the land is quite flat.

    زمین در این ناحیه کاملاً صاف است.

    a flat stone

    سنگ صاف (پهن و مسطح)

    adjective

    (لاستیک اتومبیل و دوچرخه و غیره) کم باد، بی باد، پنچر

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    On the road to Ghom, one of my tires went flat.

    در راه قم یکی از لاستیک‌هایم پنچر شد.

    a flat tire

    لاستیک پنچر

    adjective

    (کفش) پاشنه کوتاه، بی پاشنه

    She bought a pair of flats.

    یک جفت کفش بی‌پاشنه خرید.

    flat shoes

    کفش (زنانه‌ی) بی‌پاشنه

    adjective

    بی‌نمک، لوس، کسالت‌آور، ملال‌انگیز، ناگیرا، (نقاشی و هنر) بی‌ژرفا، بی‌سایه روشن، بی‌روح، مبهم، ناروشن، گنگ، نامشخص، (عکاسی و عکس) تار، ابرگرفته

    His stories are flat and lifeless.

    داستان‌های او کسل‌کننده و بی‌روح هستند.

    a flat photograph

    عکس تار

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    flat paint

    رنگ مات

    a flat joke

    شوخی بی‌مزه

    a flat sound

    صدای مبهم

    adjective

    قطعی، کامل، مثبت، بی‌چون‌و‌چرا، صریح، رک، صاف و پوست‌کنده، ثابت، بی‌تغییر، یکنواخت

    a flat rate

    نرخ ثابت

    a flat failure

    شکست بی‌چون‌وچرا

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a flat market

    بازار راکد

    a flat denial

    انکار محض

    He did the work in ten seconds flat.

    آن کار را درست در ده ثانیه انجام داد.

    He left his wife flat.

    یک دفعه زنش را ول کرد.

    adverb

    به‌صورت محکم، کاملاً، بی‌رودربایستی

    She flatly rejected our proposal.

    بی‌رودربایستی پیشنهاد ما را رد کرد.

    verb - transitive

    مسطح کردن

    verb - intransitive

    (موسیقی) بمل کردن یا شدن

    noun countable

    آپارتمان، قسمتی از یک عمارت

    noun countable

    دشت، جلگه، سنگ صاف

    the California salt flats

    شوره‌زارهای کالیفرنیا

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد flat

    1. adjective level, smooth
      Synonyms:
      even smooth horizontal plane flush prone extended recumbent prostrate depressed low fallen empty spread out deflated collapsed planar planate tabular outstretched complanate lying splay punctured pancake oblate laid low procumbent supine unbroken
      Antonyms:
      uneven rough raised elevated rounded broken rugged
    1. adjective dull, lackluster to the senses
      Synonyms:
      boring bland uninteresting colorless lifeless stale vapid weak tasteless insipid blah banal tedious pointless spiritless dead dim muted prosaic monotonous flavorless watery innocuous jejune drab prosy sapless matte vanilla unpalatable unsavory unseasoned ho hum inane lead balloon draggy whitebread blind
      Antonyms:
      sharp bubbly effervescent
    1. adjective absolute, positive
      Synonyms:
      unconditional positive direct explicit unqualified plain final fixed straight unmistakable unquestionable downright categorical unequivocal indubitable out-and-out peremptory
      Antonyms:
      indefinite
    1. noun apartment
      Synonyms:
      pad room rooms rental suite lodging condo co-op tenement joint chambers walk-up crash pad floor-through railroad apartment go-down

    Collocations

    fall flat

    1- تخت افتادن، روی زمین پهن شدن 2- ناموفق شدن، به‌جایی نرسیدن

    Idioms

    fall flat

    1- تخت افتادن، روی زمین پهن شدن 2- ناموفق شدن، به‌جایی نرسیدن

    flat out

    با تمام سرعت، با سرعت هرچه تمام‌تر، با تمام قدرت، با تمام نیرو، با نهایت سعی و کوشش

    رک‌وپوست‌کنده، رک‌وراست، بی‌رودربایستی، بی‌پرده، آشکارا، علناً، صراحتاً

    flat broke

    (عامیانه) بی‌پول، مفلس، آس‌وپاس

    لغات هم‌خانواده flat

    • noun
      flat, flatness
    • adjective
      flat
    • verb - transitive
      flatten
    • adverb
      flat, flatly

    سوال‌های رایج flat

    گذشته‌ی ساده flat چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده flat در زبان انگلیسی flatted است.

    شکل سوم flat چی میشه؟

    شکل سوم flat در زبان انگلیسی flatted است.

    شکل جمع flat چی میشه؟

    شکل جمع flat در زبان انگلیسی flats است.

    وجه وصفی حال flat چی میشه؟

    وجه وصفی حال flat در زبان انگلیسی flatting است.

    سوم‌شخص مفرد flat چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد flat در زبان انگلیسی flats است.

    صفت تفضیلی flat چی میشه؟

    صفت تفضیلی flat در زبان انگلیسی flatter است.

    صفت عالی flat چی میشه؟

    صفت عالی flat در زبان انگلیسی flattest است.

    معنی flat به فارسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی «flat» در زبان فارسی به «مسطح» یا «صاف» ترجمه می‌شود.

    واژه‌ی «flat» معمولاً به چیزی اشاره دارد که فاقد برجستگی، انحنا یا ارتفاع است و سطحی یکنواخت و هموار دارد. این ویژگی مسطح بودن در بسیاری از زمینه‌ها و علوم کاربرد دارد و مفهوم آن بسته به بافت جمله می‌تواند متفاوت باشد، اما در کلیت خود به سطحی اشاره می‌کند که هیچ گونه پستی یا بلندی محسوس ندارد و هموار است.

    در علوم طبیعی، به عنوان مثال زمین‌های مسطح یا سطوح صاف، فضایی را نشان می‌دهد که برای فعالیت‌های مختلف مانند ساخت و ساز، کشاورزی یا حمل و نقل مناسب است. زمین‌های صاف به دلیل نبود ناهمواری‌ها، امکان حرکت و جابجایی راحت‌تر را فراهم می‌کنند و در مهندسی و معماری نیز اهمیت بالایی دارند. طراحی‌های مسطح و صاف اغلب در مبلمان، ساختمان‌ها و طراحی داخلی به منظور ایجاد حس نظم، سادگی و هماهنگی به کار می‌روند.

    از سوی دیگر، در زبان روزمره، کلمه‌ی «flat» می‌تواند معانی دیگری نیز داشته باشد؛ مثلاً به معنای آپارتمان یا واحد مسکونی در برخی کشورها به کار می‌رود. همچنین در موسیقی، اصطلاح «flat» به نت‌های پایین‌تر از درجه اصلی اشاره دارد که نشان‌دهنده تغییر در پرده یا زیر بودن صداست. این تنوع معنایی باعث شده که کلمه «flat» در موقعیت‌های متفاوت معانی و کاربردهای گوناگونی داشته باشد.

    علاوه بر این، در زمینه‌های فنی مانند الکترونیک یا فیزیک، «flat» می‌تواند به شرایط یا داده‌هایی اشاره کند که فاقد نوسان، منحنی یا تغییرات چشمگیر باشند. مثلاً یک منحنی مسطح نشان‌دهنده ثبات یا کمترین تغییر در یک پارامتر است. این کاربردها نشان می‌دهد که مفهوم صاف و یکنواخت بودن، نه فقط در دنیای ملموس، بلکه در تحلیل‌های علمی و داده‌ها نیز اهمیت دارد.

    «flat» در بیان عاطفی یا استعاری نیز کاربرد دارد؛ مثلاً وقتی گفته می‌شود «His voice sounded flat» یعنی صدای او یکنواخت و بدون احساس یا شور بوده است. این گونه استفاده‌ها، گستردگی کاربرد و انعطاف‌پذیری این واژه را در زبان انگلیسی نشان می‌دهد که بسته به زمینه، معانی متفاوت و جالبی به خود می‌گیرد.

    ارجاع به لغت flat

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «flat» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/flat

    لغات نزدیک flat

    • - flask
    • - flasket
    • - flat
    • - flat broke
    • - flat cable
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    eventually everlasting every one every other day exchange student exercise authority let go horny matcha pollen ghee tick off sine Ju quartz سبیل زن‌ذلیل ستبر سترگ سجود اتراق کردن اولویت بالاخره انضباط محابا پلمب پلمب کردن افتادن انداختن تزیین
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.