گذشتهی ساده:
flattedشکل سوم:
flattedسومشخص مفرد:
flatsوجه وصفی حال:
flattingشکل جمع:
flatsصفت تفضیلی:
flatterصفت عالی:
flattestتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
1- تخت افتادن، روی زمین پهن شدن 2- ناموفق شدن، بهجایی نرسیدن
1- تخت افتادن، روی زمین پهن شدن 2- ناموفق شدن، بهجایی نرسیدن
با تمام سرعت، با سرعت هرچه تمامتر، با تمام قدرت، با تمام نیرو، با نهایت سعی و کوشش
رکوپوستکنده، رکوراست، بیرودربایستی، بیپرده، آشکارا، علناً، صراحتاً
(عامیانه) بیپول، مفلس، آسوپاس
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «flat» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/flat