امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Prosy

ˈproʊzi ˈprəʊzi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

adjective
( tedious prosaic =) کسل‌کننده، با اطناب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد prosy

  1. adjective Lacking wit or imagination
    Synonyms:
    prosaic stale trite pedestrian common earthbound
  1. noun
    Synonyms:
    colorless commonplace dull humdrum jejune stale tedious trite

ارجاع به لغت prosy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «prosy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/prosy

لغات نزدیک prosy

پیشنهاد بهبود معانی