فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Prosy

ˈproʊzi ˈprəʊzi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

adjective
( tedious prosaic =) کسل‌کننده، با اطناب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد prosy

  1. adjective lacking wit or imagination
    Synonyms:
    common stale pedestrian prosaic trite earthbound
  1. noun
    Synonyms:
    dull commonplace trite tedious stale colorless humdrum jejune

ارجاع به لغت prosy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «prosy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/prosy

لغات نزدیک prosy

پیشنهاد بهبود معانی