زن شلخته، فاحشه، جندهبازی کردن، یکنواخت و خسته کننده، خاکستری، کسلکننده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She was dressed in drab colors.
لباس رنگورو رفتهای به تن داشت.
He led a drab, melancholy life.
زندگی یکنواخت و غمانگیزی را میگذراند.
a truly drab personality
شخصیتی واقعاً خستهکننده
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «drab» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/drab