آخرین به‌روزرسانی:

Drab

dræb dræb

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective adverb

زن شلخته، فاحشه، جنده‌بازی کردن، یکنواخت و خسته کننده، خاکستری، کسل‌کننده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

She was dressed in drab colors.

لباس رنگ‌و‌رو رفته‌ای به تن داشت.

He led a drab, melancholy life.

زندگی یکنواخت و غم‌انگیزی را می‌گذراند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a truly drab personality

شخصیتی واقعاً خسته‌کننده

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد drab

  1. adjective dull, colorless
    Synonyms:
    boring gray flat gloomy dreary blah cheerless faded lusterless colorless bleak dingy shabby somber uninspired arid dry vapid characterless same lackluster murky muddy run-down desolate brown dull as dishwater unchanging subfuse zero grungy
    Antonyms:
    bright colorful inspired

ارجاع به لغت drab

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «drab» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/drab

لغات نزدیک drab

پیشنهاد بهبود معانی