با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Blah

American: blɑː British: blɑː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    blahs
  • صفت تفضیلی:

    more blah
  • صفت عالی:

    most blah

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective interjection
(عامیانه - درمورد سخن و نگارش) ملالت‌آور، خسته‌کننده، از پیش‌دانسته، قس‌علی‌هذا (درمورد چیزهای تکراری و خسته‌کننده)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- he said: the guests were good and brought gifts, blah, blah, blah
- او گفت: مهمانان خوب بودند و هدیه آوردند... و از این قبیل حرفهای بی‌مزه
- Seeing that movie gave me a blah feeling.
- دیدن آن فیلم مرا خسته و دل‌زده کرد.
noun interjection adjective
دلزدگی، ملال
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد blah

  1. adjective dull, lifeless
    Synonyms: banausic, bland, boring, dim, dreary, humdrum, monotone, monotonous, pedestrian, plodding, yawn producing
    Antonyms: exciting, full of life, spirited

ارجاع به لغت blah

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «blah» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/blah

لغات نزدیک blah

پیشنهاد بهبود معانی