یکنواخت
All night we heard the monotone of monks saying their prayers.
تمام شب صدای یکنواخت راهبان را که دعا میخواندند، شنیدیم.
The professor's monotone lecture put half of the students to sleep.
سخنرانی یکنواخت استاد باعث شد نیمی از دانشجویان به خواب بروند.
His singing had no variation; it was just a constant monotone.
آواز او هیچ تغییری نداشت؛ فقط صدای یکنواخت مداوم بود.
یکدست، تکرنگ
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The walls of the house were painted in a monotone beige.
دیوارهای خانه با تکرنگ بژ رنگآمیزی شده بودند.
The land was a gray monotone.
زمین یکدست خاکستری بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «monotone» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/monotone