با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Monotone

ˈmɑːnətoʊn ˈmɒnətəʊn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective
یکنواخت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
noun adjective
صدای یکنواخت، تکرار هماهنگ
- The land was a gray monotone.
- زمین یکدست خاکستری بود.
- All night we heard the monotone of monks saying their prayers.
- تمام شب صدای یکنواخت راهبان را که دعا می‌خواندند، شنیدیم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد monotone

  1. adjective Of a sequence or function; consistently increasing and never decreasing or consistently decreasing and never increasing in value
    Synonyms: monotonic
    Antonyms: nonmonotonic
  2. adjective Sounded or spoken in a tone unvarying in pitch
    Synonyms: flat, monotonic, monotonous
  3. noun A tiresome lack of variety
    Synonyms: humdrum, monotonousness, drone, monotony, sameness, droning

ارجاع به لغت monotone

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «monotone» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/monotone

لغات نزدیک monotone

پیشنهاد بهبود معانی