امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Spirited

ˈspɪrɪtɪd ˈspɪrɪtɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    spirits
  • وجه وصفی حال:

    spiriting
  • صفت تفضیلی:

    more spirited
  • صفت عالی:

    most spirited

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
با‌روح، روح‌دار، جاندار، سرزنده، دلبر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- a spirited debate
- بحث داغ
- a spirited answer
- پاسخ پرحرارت
- a spirited horse
- اسب راهوار (پرانرژی)
- a spirited attack
- حمله‌ی شجاعت‌آمیز
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد spirited

  1. adjective lively, vivacious
    Synonyms:
    active alert animate animated ardent audacious avid bold bouncy brave bright burning chirpy courageous dauntless eager effervescent energetic enthusiastic fearless fiery full of life game gingery gritty gutsy high-spirited hot hyper intrepid jumping keen mettlesome nervy passionate peppery peppy plucky resolute rocking sharp snappy sparkling sprightly spunky vigorous zappy zealous zesty zingy zippy
    Antonyms:
    apathetic depressed dispirited lazy lethargic unhappy unlively

ارجاع به لغت spirited

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «spirited» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/spirited

لغات نزدیک spirited

پیشنهاد بهبود معانی