آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Alert

    əˈlɜrːt əˈlɜːt

    گذشته‌ی ساده:

    alerted

    شکل سوم:

    alerted

    سوم‌شخص مفرد:

    alerts

    وجه وصفی حال:

    alerting

    شکل جمع:

    alerts

    صفت تفضیلی:

    more alert

    صفت عالی:

    most alert

    معنی alert | جمله با alert

    noun verb - transitive adjective C1

    گوش به ‌زنگ، هوشیار، مواظب، زیرک، اعلام خطر، آژیر هوایی، به‌ حالت آماده‌باش درآمدن یا درآوردن

    noun verb - transitive adjective

    گوش به زنگ

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    The alert neighbors recognized the thief and called the police.

    همسایه‌های هشیار دزد را شناختند و به پلیس خبر دادند.

    He dodged Hassan's blows alertly.

    او با چستی ضربه‌های حسن را جاخالی داد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    This job requires constant alertness.

    این شغل مستلزم هشیاری دایم است.

    a false alert

    اعلام خطر اشتباهی

    a nuclear alert

    آماده‌باش (حمله‌ی) اتمی

    The troops were alerted.

    به نفرات آماده‌باش داده شد.

    We alerted them to their duties.

    آنان را به وظایف خود آگاه کردیم.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد alert

    1. adjective attentive, lively
      Synonyms:
      active careful sharp quick ready bright clever intelligent lively heedful watchful vigilant wary observant attentive on the ball on one’s toes on the job heads up wide-awake with it hip switched on on the lookout good hands cagy spirited psyched up jazzed wired fast on the draw wise circumspect all ears on the qui vive
      Antonyms:
      inattentive asleep lethargic drowsy weary sluggish unobservant
    1. noun warning
      Synonyms:
      sign signal alarm warning tip off siren admonition high sign wink flap mayday
    1. verb warn
      Synonyms:
      inform notify warn signal flag tip forewarn give the high sign wave flag put on guard tip off

    Collocations

    full alert

    (ارتش) آماده‌باش کامل

    on the alert

    مواظب، گوش به زنگ، آماده، به حالت آماده‌باش

    سوال‌های رایج alert

    گذشته‌ی ساده alert چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده alert در زبان انگلیسی alerted است.

    شکل سوم alert چی میشه؟

    شکل سوم alert در زبان انگلیسی alerted است.

    شکل جمع alert چی میشه؟

    شکل جمع alert در زبان انگلیسی alerts است.

    وجه وصفی حال alert چی میشه؟

    وجه وصفی حال alert در زبان انگلیسی alerting است.

    سوم‌شخص مفرد alert چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد alert در زبان انگلیسی alerts است.

    صفت تفضیلی alert چی میشه؟

    صفت تفضیلی alert در زبان انگلیسی more alert است.

    صفت عالی alert چی میشه؟

    صفت عالی alert در زبان انگلیسی most alert است.

    ارجاع به لغت alert

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «alert» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/alert

    لغات نزدیک alert

    • - aleph-null
    • - aleppo
    • - alert
    • - alertness
    • - alethiology
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    scopolamine hysteric hysterics organic thematic think twice thirster thought-provoking thoughtfulness through throw a tantrum throw in the towel hospitality huge effect hugo فانوس‌ماهی زمردماهی شش‌ماهی لای‌ماهی صحنه‌آرایی صحه صداع صدمه مصدوم ضخیم ضخامت طرز تلفظ مرغوبیت راغب
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.