گذشتهی ساده:
alertedشکل سوم:
alertedسومشخص مفرد:
alertsوجه وصفی حال:
alertingشکل جمع:
alertsصفت تفضیلی:
more alertصفت عالی:
most alertگوش به زنگ، هوشیار، مواظب، زیرک، اعلام خطر، آژیر هوایی، به حالت آمادهباش درآمدن یا درآوردن
گوش به زنگ
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The alert neighbors recognized the thief and called the police.
همسایههای هشیار دزد را شناختند و به پلیس خبر دادند.
He dodged Hassan's blows alertly.
او با چستی ضربههای حسن را جاخالی داد.
This job requires constant alertness.
این شغل مستلزم هشیاری دایم است.
a false alert
اعلام خطر اشتباهی
a nuclear alert
آمادهباش (حملهی) اتمی
The troops were alerted.
به نفرات آمادهباش داده شد.
We alerted them to their duties.
آنان را به وظایف خود آگاه کردیم.
(ارتش) آمادهباش کامل
مواظب، گوش به زنگ، آماده، به حالت آمادهباش
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «alert» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/alert