امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Plane

pleɪn pleɪn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    planed
  • شکل سوم:

    planed
  • سوم‌شخص مفرد:

    planes
  • وجه وصفی حال:

    planing
  • شکل جمع:

    planes

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
هواپیما

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- I came by plane.
- با هواپیما آمدم.
- to get on (or board) a plane
- سوار هواپیما شدن
- The next plane arrives in one hour.
- هواپیمای بعدی یک ساعت دیگر وارد می‌شود.
- a passenger plane
- هواپیمای مسافری
- to get off a plane
- از هواپیما پیاده شدن
noun countable
صفحه، سطح، سطح تراز
- an inclined plane
- سطح شیب‌دار
- He traced a finger down the plane of fabric.
- روی سطح پارچه دستی کشید.
- plane wave
- موج صفحه‌ای
- Let's keep the discussion on a friendly plane.
- بیا بحث را در سطح دوستانه نگه‌داریم.
- He is on a different plane of thought.
- او در پایه‌ی فکری دیگری قرار دارد.
- on a religious plane
- از نظر مذهبی
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive
صاف کردن، مسطح کردن
- We must plane the path of future generations.
- ما باید راه نسل‌های آینده را هموار کنیم.
- The mountains had been planed clean.
- کوه‌ها را کاملاً صاف کرده بودند.
adjective
هموار، صاف، مسطح
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد plane

  1. adjective level, horizontal
    Synonyms: even, flat, flush, plain, planate, regular, smooth, uniform
    Antonyms: upright, vertical
  2. noun flat surface; level
    Synonyms: condition, degree, extension, face, facet, footing, grade, horizontal, obverse, position, sphere, stratum
  3. noun aircraft
    Synonyms: airbus, airplane, airship, bird, craft, crate, jet, ship, twin-engine

ارجاع به لغت plane

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «plane» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/plane

لغات نزدیک plane

پیشنهاد بهبود معانی