با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Craft

kræft krɑːft
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    crafted
  • شکل سوم:

    crafted
  • سوم‌شخص مفرد:

    crafts
  • وجه وصفی حال:

    crafting

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
مهارت (طراحی، ساخت، اجرا)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- manual craft
- مهارت دستی
- great craft in catching fish
- چیره‌دستی زیاد در ماهی‌گیری
noun countable
حرفه، صنف، اتحادیه ی صنعت گران و هنرمندان کارهای دستی، صنف پیشه وران
- He was a carpenter and practiced his craft with dexterity.
- او نجار بود و حرفه‌اش را با مهارت دنبال می‌کرد.
- the journalistic craft
- حرفه‌ی روزنامه‌نگاری
- the craft of ironmongers
- صنف آهنگران
noun countable
هنر(تجارت و...)
- an international craft festival
- جشنواره‌ی بین‌المللی هنرهای دستی
noun plural countable
(جمع) صنایع دستی
noun uncountable
نیرنگ، حیله
- an enemy of great craft and subtlety
- دشمن پرحیله و بسیار زرنگ
- to resort to craft
- به نیرنگ متوسل شدن
noun countable
نوعی قایق کوچک
- When the sea is stormy, small craft should not put to sea.
- وقتی که دریا توفانی است، قایق‌های کوچک نباید به دریا بروند.
verb - transitive
(با هنرمندی) ساختن
- skillfully crafted table
- میزی که با هنرمندی ساخته شده است
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد craft

  1. noun expertise, skill
    Synonyms: ability, adeptness, adroitness, aptitude, art, artistry, cleverness, competence, cunning, dexterity, expertness, ingenuity, knack, know-how, proficiency, technique
  2. noun deceit, scheme
    Synonyms: art, artfulness, artifice, cageyness, canniness, contrivance, craftiness, cunning, disingenuity, duplicity, foxiness, guile, ruse, shrewdness, slyness, stratagem, strategy, subterfuge, subtlety, trickery, wiles, wiliness
    Antonyms: honesty, openness
  3. noun business, discipline
    Synonyms: art, calling, career, employment, handicraft, line, métier, occupation, profession, pursuit, trade, vocation, work
    Antonyms: avocation, entertainment, recreation
  4. noun water or air vehicle
    Synonyms: aircraft, airplane, air ship, barge, blimp, boat, bottom, plane, ship, shipping, spacecraft, vessel, watercraft, zeppelin

Collocations

  • arts and crafts

    هنر(ها) و پیشه (ها)، پیشه و هنر

    هنر و کارهای دستی

ارجاع به لغت craft

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «craft» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/craft

لغات نزدیک craft

پیشنهاد بهبود معانی