امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Cradle

ˈkreɪdl ˈkreɪdl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
گهواره، مهد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- seek knowledge from your cradle to your grave
- ز گهواره تا گور دانش بجوی
- I placed the baby in the cradle.
- بچه را در گهواره قرار دادم.
noun countable
شارژر بی‌سیم
- The cradle for my phone is missing, so I can't recharge it.
- شارژر بی‌سیم گوشی من گم‌ شده است، بنابراین نمی‌توانم آن را شارژ کنم.
- The cradle is designed to fit multiple types of devices.
- شارژر بی‌سیم به‌طوری طراحی شده است که انواع دستگاه‌ها را در خود جای دهد.
noun countable
انگلیسی بریتانیایی چوب‌بست، داربست، تکیه‌گاه
- The workers built a scaffold to reach the top of the building.
- کارگران برای رسیدن به بالای ساختمان داربستی ساختند.
- The cradle was made of wood.
- داربست از چوب ساخته شده بود.
verb - transitive
در آغوش گرفتن
- The mother gently rocked the baby in her cradle.
- مادر به‌آرامی نوزاد را در آغوشش گرفت.
- He cradled him tenderly in her arms.
- او را با مهربانی در آغوشش گرفت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cradle

  1. noun small bed for baby
    Synonyms:
    baby bed bassinet cot crib hamper Moses basket pannier trundle bed
  1. noun early childhood; origins
    Synonyms:
    babyhood beginning birthplace fount fountain fountainhead infancy nativity nursery origin source spring ultimate cause wellspring
  1. verb hold in arms; nurture
    Synonyms:
    lull nestle nourish nurse rock support tend watch over

Idioms

  • rob the cradle

    معشوقه یا همسر بسیار جوانتر از خود گرفتن

سوال‌های رایج cradle

معنی cradle به فارسی چی میشه؟

واژه "cradle" در زبان انگلیسی معانی و کاربردهای متنوعی دارد که در اینجا به بررسی آن‌ها می‌پردازیم.

۱. تعریف و معانی

الف) گهواره:

اولین و رایج‌ترین معنای "cradle" به معنی گهواره یا محل خواب نوزاد است. این وسیله معمولاً به صورت یک تخت کوچک و متحرک طراحی شده است که برای راحتی نوزادان و خواب بهتر آن‌ها استفاده می‌شود. گهواره‌ها معمولاً دارای طراحی‌های زیبا و جذاب هستند و می‌توانند با حرکات ملایم به نوزاد کمک کنند تا خواب عمیق‌تری داشته باشد.

ب) نگهدارنده:

در معنای دیگر، "cradle" به معنای نگهدارنده یا پایه‌ای است که برای حمایت از اشیاء یا ابزارها استفاده می‌شود. به عنوان مثال، در برخی از دستگاه‌ها و تجهیزات، "cradle" به قسمتی اطلاق می‌شود که وسایل در آن قرار می‌گیرند و در حالت ایمن نگه‌داری می‌شوند.

ج) مهد:

این واژه همچنین می‌تواند به عنوان "مهد" یا محلی که در آن چیزی به وجود می‌آید یا رشد می‌کند، به کار رود. به عنوان مثال، می‌توان گفت "ایران مهد فرهنگ و هنر است".

۲. نکات جالب درباره "cradle"

- تاریخچه: گهواره‌ها به عنوان یکی از قدیمی‌ترین وسایل خواب برای نوزادان از دوران باستان وجود داشته‌اند. طراحی آن‌ها در طول تاریخ تغییرات زیادی را به خود دیده است، اما هدف اصلی آن‌ها همواره راحتی و امنیت نوزادان بوده است.

- طراحی: برخی گهواره‌ها دارای قابلیت‌های خاصی هستند، مانند قابلیت تکان خوردن، موزیکال بودن و حتی برخی از آن‌ها دارای تکنولوژی‌های پیشرفته‌ای هستند که می‌توانند حرکات طبیعی را شبیه‌سازی کنند.

- در زبان‌های دیگر: واژه "cradle" در زبان‌های دیگر نیز معانی مشابهی دارد. به عنوان مثال در زبان فارسی، معادل آن "گهواره" است که به وضوح نشان دهنده ارتباط معنایی این دو واژه است.

- استفاده در علم: در علم، واژه "cradle" به عنوان یک اصطلاح فنی نیز به کار می‌رود. به طور مثال، در مهندسی و فیزیک، "cradle" می‌تواند به ساختارهایی اشاره کند که برای نگهداری یا حمایت از تجهیزات حساس طراحی شده‌اند.

۳. کاربردها

الف) ادبیات: واژه "cradle" در ادبیات و شعر نیز به کار می‌رود و می‌تواند نمادی از آغاز، رشد و حفاظت باشد. شاعران معمولاً از این واژه برای توصیف احساسات عمیق و انسانی استفاده می‌کنند.

ب) موسیقی: در موسیقی، "cradle" می‌تواند به عنوان تمی برای خلق آهنگ‌هایی درباره نوزادان و مادران به کار رود. بسیاری از لالایی‌ها به تصویر کشیدن آرامش و امنیتی است که گهواره برای نوزادان فراهم می‌آورد.

ارجاع به لغت cradle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cradle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cradle

لغات نزدیک cradle

پیشنهاد بهبود معانی