با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Cradle

ˈkreɪdl ˈkreɪdl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
گهواره، مهد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- seek knowledge from your cradle to your grave
- ز گهواره تا گور دانش بجوی
- I placed the baby in the cradle.
- بچه را در گهواره قرار دادم.
noun countable
شارژر بی‌سیم
- The cradle for my phone is missing, so I can't recharge it.
- شارژر بی‌سیم گوشی من گم‌ شده است، بنابراین نمی‌توانم آن را شارژ کنم.
- The cradle is designed to fit multiple types of devices.
- شارژر بی‌سیم به‌طوری طراحی شده است که انواع دستگاه‌ها را در خود جای دهد.
noun countable
انگلیسی بریتانیایی چوب‌بست، داربست، تکیه‌گاه
- The workers built a scaffold to reach the top of the building.
- کارگران برای رسیدن به بالای ساختمان داربستی ساختند.
- The cradle was made of wood.
- داربست از چوب ساخته شده بود.
verb - transitive
در آغوش گرفتن
- The mother gently rocked the baby in her cradle.
- مادر به‌آرامی نوزاد را در آغوشش گرفت.
- He cradled him tenderly in her arms.
- او را با مهربانی در آغوشش گرفت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cradle

  1. noun small bed for baby
    Synonyms: baby bed, bassinet, cot, crib, hamper, Moses basket, pannier, trundle bed
  2. noun early childhood; origins
    Synonyms: babyhood, beginning, birthplace, fount, fountain, fountainhead, infancy, nativity, nursery, origin, source, spring, ultimate cause, wellspring
  3. verb hold in arms; nurture
    Synonyms: lull, nestle, nourish, nurse, rock, support, tend, watch over

Idioms

ارجاع به لغت cradle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cradle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cradle

لغات نزدیک cradle

پیشنهاد بهبود معانی