کودکی، بچگی، طفولیت، خردی، نخستین، دوره رشد
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She went blind during her infancy.
در دوران شیرخوارگی کور شد.
Have you forgotten your infancy when you were helpless in my arms?
مگر خردی فراموش کردی که بیچاره بودی در آغوش من؟
during the infancy of our country
در طول دوران اولیهی کشور ما
At that time, electrical engineering was in its infancy.
در آنوقت مهندسی برق دوران آغازین خود را میگذراند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «infancy» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/infancy