با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Beginning

bɪˈɡɪnɪŋ bɪˈɡɪnɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    beginnings

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun A2
آغاز، ابتدا، شروع

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- This is just the beginning.
- این تازه اول کار است.
- a promising beginning
- آغازی نوید بخش
- English democracy had its beginning in the Magna Carta.
- مگنا کارتا آغاز دموکراسی انگلیس بود.
- the beginnings of scientific agriculture
- اوایل کشاورزی علمی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد beginning

  1. noun start of an event or action
    Synonyms: alpha, basis, birth, blastoff, commencement, creation, dawn, dawning, day one, genesis, inauguration, inception, induction, infancy, initiation, installation, introduction, kickoff, onset, opener, opening, origin, origination, outset, point of departure, preface, prelude, presentation, rise, root, rudiment, source, spring, square one, starting point, takeoff, threshold, top
    Antonyms: completion, conclusion, consummation, end, ending, finish, goal, termination
  2. noun origin, cause
    Synonyms: antecedent, birth, conception, egg, embryo, font, fount, fountain, fountainhead, generation, genesis, germ, heart, principle, resource, root, seed, stem, well
    Antonyms: conclusion, outcome, result

لغات هم‌خانواده beginning

ارجاع به لغت beginning

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «beginning» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/beginning

لغات نزدیک beginning

پیشنهاد بهبود معانی