گذشتهی ساده:
dawnedشکل سوم:
dawnedسومشخص مفرد:
dawnsوجه وصفی حال:
dawningشکل جمع:
dawnsفجر، سپیده دم، طلوع، آغاز، آغاز شدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Aunt Turan gets up at dawn and says her Namaz (offers her prayers).
عمه توران سپیدهدم بلند میشود و نمازش را میخواند.
the dawn of the space age
سرآغاز عصر فضا
When the day dawns, the sky grows light.
هنگامی که روز میشود (فرا میرسد) آسمان روشن میگردد.
It was dawning when they arrived.
هنگامی که آنها وارد شدند، سپیدهدم داشت فرا میرسید.
This is the dawning of the Age of Aquarius.
این سرآغاز دوران دلو است.
the dawning hopes of world peace
امیدهای تابنده (طالع) صلح جهانی
Suddenly it dawned on me that he might be lying.
ناگهان شستم خبردار شد که ممکن است دروغ بگوید.
Gradually the truth began to dawn on him.
کمکم واقعیت برایش آشکار شد.
(ادبی) آواز پگاهی پرندگان، سحرخوانی پرندگان
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dawn» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dawn