امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Setting

ˈsetɪŋ ˈsetɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    settings

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
موقعیت، قرارگیری (معمولاً به‌صورت مفرد می‌آید)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- The setting of the building made it a popular tourist attraction.
- قرارگیری این ساختمان آن را به جاذبه‌ی گردشگری محبوبی تبدیل کرده است.
- the setting of the apartment complex
- موقعیت مجتمع آپارتمانی
noun countable B2
صحنه، زمان و مکان (داستان و فیلم و نمایش و غیره) (معمولاً به‌صورت مفرد می‌آید)
- The setting of the novel was a small village in the mountains.
- صحنه‌ی رمان دهکده‌ای کوچک در کوهستان بود.
- The movie's setting transported viewers to a dystopian society.
- زمان و مکان فیلم بینندگان را به جامعه‌ای دیستوپیایی برد.
noun countable
غذا و آشپزی سرویس (غذاخوری) link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

مشاهده
- The host organized the setting for the dinner.
- میزبان سرویس شام را چید.
- As the guests arrived, they were impressed by the lavish setting.
- پس از ورود مهمانان، آنان تحت‌تأثیر سرویس مجلل قرار گرفتند.
noun countable
تنظیمات
- The setting on my phone allows me to adjust the brightness of the screen.
- تنظیمات موجود در گوشی به من اجازه می‌دهد تا روشنایی صفحه را تنظیم کنم.
- I need to change the language setting on my computer to Persian.
- باید تنظیمات زبان کامپیوترم را به فارسی تغییر دهم.
noun countable
نگین‌دان (محل قرارگیری نگین در انگشتر و جواهرات دیگر)
- The jeweler carefully crafted the setting for the sapphire gemstone.
- جواهرساز با دقت نگین‌دان سنگ قیمتی یاقوت کبود را ساخت.
- The setting for the sapphire was a simple gold band.
- نگین‌دان یاقوت کبود یک نوار طلایی ساده بود.
noun countable
موسیقی موسیقی متن
- The composer spent hours crafting the perfect setting for the lyric.
- آهنگساز ساعت‌ها صرف ساختن موسیقی متن عالی‌ای برای شعر کرد.
- The setting enhanced the emotional impact of the words.
- این موسیقی متن تأثیر عاطفی کلمات را افزایش داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد setting

  1. noun scene, background
    Synonyms:
    ambience backdrop context distance environment frame framework horizon jungle locale location mise en scène mounting perspective set shade shadow site stage set stage setting surroundings

Collocations

ارجاع به لغت setting

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «setting» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/setting

لغات نزدیک setting

پیشنهاد بهبود معانی