Setting

ˈsetɪŋ ˈsetɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    settings

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
موقعیت، قرارگیری (معمولاً به‌صورت مفرد می‌آید)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The setting of the building made it a popular tourist attraction.
- قرارگیری این ساختمان آن را به جاذبه‌ی گردشگری محبوبی تبدیل کرده است.
- the setting of the apartment complex
- موقعیت مجتمع آپارتمانی
noun countable B2
صحنه، زمان و مکان (داستان و فیلم و نمایش و غیره) (معمولاً به‌صورت مفرد می‌آید)
- The setting of the novel was a small village in the mountains.
- صحنه‌ی رمان دهکده‌ای کوچک در کوهستان بود.
- The movie's setting transported viewers to a dystopian society.
- زمان و مکان فیلم بینندگان را به جامعه‌ای دیستوپیایی برد.
noun countable
غذا و آشپزی سرویس (غذاخوری)
- The host organized the setting for the dinner.
- میزبان سرویس شام را چید.
- As the guests arrived, they were impressed by the lavish setting.
- پس از ورود مهمانان، آنان تحت‌تأثیر سرویس مجلل قرار گرفتند.
noun countable
تنظیمات
- The setting on my phone allows me to adjust the brightness of the screen.
- تنظیمات موجود در گوشی به من اجازه می‌دهد تا روشنایی صفحه را تنظیم کنم.
- I need to change the language setting on my computer to Persian.
- باید تنظیمات زبان کامپیوترم را به فارسی تغییر دهم.
noun countable
نگین‌دان (محل قرارگیری نگین در انگشتر و جواهرات دیگر)
- The jeweler carefully crafted the setting for the sapphire gemstone.
- جواهرساز با دقت نگین‌دان سنگ قیمتی یاقوت کبود را ساخت.
- The setting for the sapphire was a simple gold band.
- نگین‌دان یاقوت کبود یک نوار طلایی ساده بود.
noun countable
موسیقی موسیقی متن
- The composer spent hours crafting the perfect setting for the lyric.
- آهنگساز ساعت‌ها صرف ساختن موسیقی متن عالی‌ای برای شعر کرد.
- The setting enhanced the emotional impact of the words.
- این موسیقی متن تأثیر عاطفی کلمات را افزایش داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد setting

  1. noun scene, background
    Synonyms: ambience, backdrop, context, distance, environment, frame, framework, horizon, jungle, locale, location, mise en scène, mounting, perspective, set, shade, shadow, site, stage set, stage setting, surroundings

Collocations

ارجاع به لغت setting

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «setting» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/setting

لغات نزدیک setting

پیشنهاد بهبود معانی