با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Background

ˈbækɡraʊnd ˈbækɡraʊnd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    backgrounded
  • شکل سوم:

    backgrounded
  • سوم‌شخص مفرد:

    backgrounds
  • وجه وصفی حال:

    backgrounding
  • شکل جمع:

    backgrounds

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
پس‌زمینه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- A green tree can be seen in the background.
- درخت سبزی در پس‌زمینه دیده می‌شود.
- The photographer chose a neutral background to ensure the focus remained on the subject.
- عکاس برای اطمینان از اینکه فوکوس روی سوژه باقی می‌ماند، پس‌زمینه‌ای خنثی را انتخاب کرد.
- white flowers on a red background
- گل‌های سفید در پس‌زمینه‌ی سرخ
noun singular
پس‌زمینه (صداهایی که در پشت صداهای بلندتر شنیده می‌شوند)
- The background noise of the crowd made it difficult to hear the speaker.
- صدای پس‌زمینه‌ی جمعیت، شنیدن [صدای] گوینده را دشوار می‌کرد.
- The background music playing in the restaurant created a pleasant ambiance.
- موسیقی پس‌زمینه‌ای که در رستوران پخش می‌شد، فضای دلپذیری را به وجود آورد.
noun singular uncountable
شرایط، وضعیت، موقعیت
- These decisions have had to be made against a background of inflation.
- این تصمیمات باید در شرایط تورم گرفته می‌شد.
- I made these decisions against a background of high unemployment.
- این تصمیمات را در وضعیت بیکاری بالا گرفتم.
adjective noun uncountable
زمینه، پیشینه
- the economic background of the present crisis
- زمینه‌ی اقتصادی بحران کنونی
- The professor gave a brief background on the topic before diving into the lecture.
- پروفسور قبل از پرداختن به سخنرانی، پیشینه‌ی مختصری در مورد این موضوع ارائه کرد.
noun
پس پرده (شخص) (the background)
- The Vice President is usually in the background.
- معاون رئیس‌جمهور معمولاً در پس پرده است.
- The background characters in the movie played a supporting role to the main protagonist.
- شخصیت‌های پس‌ پرده‌ی فیلم برای قهرمان اصلی نقش مکمل را داشتند.
noun countable
سابقه، ریشه، پیشینه، وضعیت (از نظر خانواده و تجربه و کار و تحصیلات و غیره)
- Please give some background information on yourself.
- لطفاً سوابق خود را ذکر کنید.
- She has the right background for the job.
- او برای این کار پیشینه‌ی مناسبی دارد.
verb - transitive
زمینه‌سازی کردن (برای چیزی)
- The teacher backgrounded the lesson with a brief overview of the topic.
- معلم با مروری کوتاه بر موضوع، برای درس زمینه‌سازی کرد.
- She will background the new employees.
- برای کارمندان جدید زمینه‌سازی‌ خواهد کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد background

  1. noun experience or circumstances
    Synonyms: accomplishments, acquirement, actions, atmosphere, attainment, aura, backdrop, breeding, capacity, credentials, cultivation, culture, deeds, education, environment, framework, grounding, history, practice, preparation, qualification, rearing, seasoning, tradition, training, upbringing
    Antonyms: foreground

Collocations

  • family background

    پیشینه‌ی خانوادگی، سابقه‌ی خانوادگی

ارجاع به لغت background

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «background» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/background

لغات نزدیک background

پیشنهاد بهبود معانی