فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Upbringing

ˈʌpˌbrɪŋɪŋ ˈʌpˌbrɪŋɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • noun B2
    تربیت، پرورش، روش آموزش‌وپرورش بچه
    • - The upbringing of children is not easy.
    • - تربیت بچه کار آسانی نیست.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد upbringing

  1. noun Helping someone grow up to be an accepted member of the community
    Synonyms: bringing-up, rearing, nurture, training, breeding, fostering, instruction, fosterage, raising

ارجاع به لغت upbringing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «upbringing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/upbringing

لغات نزدیک upbringing

پیشنهاد بهبود معانی