گذشتهی ساده:
nurturedشکل سوم:
nurturedسومشخص مفرد:
nurturesوجه وصفی حال:
nurturingپرورش دادن، تغذیه کردن، رسیدگی کردن، مراقبت کردن، نگهداری کردن، رشد دادن
Parents play a key role in nurturing their child’s growth.
والدین، نقش کلیدیای در پرورش کودک خود دارند.
A carefully nurtured garden can bring joy for years.
باغی که با دقت مراقبت شده باشد، میتواند سالها شادی به ارمغان آورد.
as a child, he had not been nurtured well.
در کودکی خوب تغذیه نشده بود.
The tree grows well in his nurture.
درخت با تغذیه کردن او خوب رشد میکند.
to nurture plants
گیاه پرورش دادن
تربیت کردن، فرهیختن، حمایت کردن، رشد دادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a place where poets are nurtured.
محلی که در آن شعرا را تربیت میکنند.
The school’s aim is to nurture each child’s unique potential.
هدف مدرسه، رشد دادن پتانسیل منحصربهفرد هر کودک است.
پروراندن، در سر داشتن، در دل داشتن (حس، فکر، ایده و...)
He nurtured the idea of writing a book about his travels.
او اندیشهی نوشتن کتابی دربارهی سفرهایش را در سر داشت.
He nurtured a deep resentment against his former employer.
او کینهی عمیقی نسبت به کارفرمای سابقش در دل پرورانده بود.
پرورش، تربیت
Early childhood nurture is crucial for emotional development.
پرورش در دوران کودکی برای رشد عاطفی بسیار حیاتی است.
The debate between nature and nurture has continued for decades.
بحث بین طبیعت و تربیت دهههاست که ادامه دارد.
a good atmosphere for the nurture of future scientists
محیط خوبی برای پرورش دانشمندان آینده
Is success due to nurture or to nature?
آیا موفقیت مربوط به عوامل محیطی یا عوامل موروثی است؟
خوراک، غذا، تغذیه، قوت
he ate and took nurture for the road.
او غذا خورد و مقداری هم برای بین راه برد.
A piece of bread and cheese was his only nurture that day.
در آن روز، تنها قوت او تکهای نان و پنیر بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «nurture» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/nurture