خوراک دادن، تغذیه کردن
as a child, he had not been nurtured well.
در کودکی خوب تغذیه نشده بود.
The tree grows well in his nurture.
درخت با تغذیه کردن او خوب رشد میکند.
(بچه و جانور) پرورش دادن، بارآوردن، بزرگ کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to nurture plants
گیاه پرورش دادن
تربیت کردن، فرهیختن، آموزش دادن
a place where poets are nurtured.
محلی که در آن شعرا را تربیت میکنند.
خوراک، غذا، تغذیه، قوت
he ate and took nurture for the road.
او غذا خورد و مقداری هم برای بین راه برد.
پرورش، فرهیخت، تربیت، پروردن
a good atmosphere for the nurture of future scientists
محیط خوبی برای پرورش دانشمندان آینده
Is success due to nurture or to nature?
آیا موفقیت مربوط به عوامل محیطی یا عوامل موروثی است؟
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «nurture» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/nurture