فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Nourish

ˈnɜːrɪʃ ˈnʌrɪʃ

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

غذا دادن، خوراک دادن، تغذیه کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

Blood nourishes the tissues.

خون بافت‌ها را تغذیه می‌کند.

The mother bird tirelessly worked to nourish her young with worms and insects.

پرنده‌ی مادر به‌طور خستگی‌ناپذیر برای غذا دادن به بچه‌هایش با کرم و حشرات تلاش می‌کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Different foods nourish the human body.

غذاهای مختلف بدن انسان را تغذیه می‌کنند.

verb - transitive formal

زنده نگه داشتن، پروبال دادن (عشق و علاقه)، دامن زدن (نفرت و غیره)، پروراندن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

His poetry nourished in us the dream of liberty.

اشعار او خواب و خیال آزادی را در ما پرورش داد.

For years, she had nourished the thought of a trip abroad.

سال‌ها آرزوی سفر خارج را در سر زنده نگه داشته بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Heroin addiction nourishes other criminal activities.

اعتیاد به هروئین به شیوع فعالیت‌های تبهکارانه کمک می‌کند.

My parents were trying to nourish in us a sense of responsibility and honesty.

والدینم می‌کوشیدند حس وظیفه‌شناسی و امانت را در ما پرورش بدهند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد nourish

  1. verb feed, care for
    Synonyms:
    provide support maintain sustain foster nurture care for tend encourage promote cultivate cherish attend supply furnish nurse comfort
    Antonyms:
    neglect deprive starve abandon

ارجاع به لغت nourish

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «nourish» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/nourish

لغات نزدیک nourish

پیشنهاد بهبود معانی