فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Foster

ˈfɑːstər ˈfɒstə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    fostered
  • شکل سوم:

    fostered
  • سوم شخص مفرد:

    fosters
  • وجه وصفی حال:

    fostering

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - intransitive verb - transitive C1
    پرورش دادن، پروراندن، بزرگ کردن (کودک)
    • - The couple had a strong desire to foster children and help them overcome their past traumas.
    • - این زوج تمایل زیادی به پرورش بچه‌ها و کمک به آن‌ها برای غلبه بر آسیب‌های گذشته‌ی خود داشتند.
    • - They fostered two orphan girls.
    • - آن‌ها دو دختر یتیم را بزرگ کردند.
  • verb - transitive
    پرورش دادن، پروراندن، پروبال دادن، ترویج کردن (دوستی و غیره)، تشویق کردن، تقویت کردن
    • - to foster discontent
    • - ناخشنودی را پروراندن
    • - The government is trying to foster carpet weaving.
    • - دولت در تلاش است تا قالی‌بافی را تقویت کند.
  • adjective
    –خوانده، نا– (برای اشاره به کسی که از کودکان و معمولاً برای مدتی محدود مراقبت می‌کند و والد قانونی کودک نیست)
    • - a foster brother
    • - برادرخوانده
    • - a foster parent
    • - ناپدری یا نامادری
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد foster

  1. verb promote, support
    Synonyms: advance, back, champion, cherish, cultivate, encourage, feed, foment, forward, further, harbor, nurse, nurture, serve, stimulate, uphold
    Antonyms: condemn, discourage
  2. verb give care or accommodation to
    Synonyms: assist, bring up, care for, cherish, entertain, favor, harbor, help, house, lodge, minister to, nourish, nurse, oblige, raise, rear, serve, shelter, sustain, take care of
    Antonyms: ignore, neglect

ارجاع به لغت foster

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «foster» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/foster

لغات نزدیک foster

پیشنهاد بهبود معانی