فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Foster

ˈfɑːstər ˈfɒstə

گذشته‌ی ساده:

fostered

شکل سوم:

fostered

سوم‌شخص مفرد:

fosters

وجه وصفی حال:

fostering

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive C1

پرورش دادن، پروراندن، بزرگ کردن (کودک)

The couple had a strong desire to foster children and help them overcome their past traumas.

این زوج تمایل زیادی به پرورش بچه‌ها و کمک به آن‌ها برای غلبه بر آسیب‌های گذشته‌ی خود داشتند.

They fostered two orphan girls.

آن‌ها دو دختر یتیم را بزرگ کردند.

verb - transitive

پرورش دادن، پروراندن، پروبال دادن، ترویج کردن (دوستی و غیره)، تشویق کردن، تقویت کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

to foster discontent

ناخشنودی را پروراندن

The government is trying to foster carpet weaving.

دولت در تلاش است تا قالی‌بافی را تقویت کند.

adjective

–خوانده، نا– (برای اشاره به کسی که از کودکان و معمولاً برای مدتی محدود مراقبت می‌کند و والد قانونی کودک نیست)

a foster brother

برادرخوانده

a foster parent

ناپدری یا نامادری

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد foster

  1. verb promote, support
    Synonyms:
    support encourage advance further back uphold serve stimulate cultivate forward nurture feed champion harbor cherish nurse foment
    Antonyms:
    discourage condemn
  1. verb give care or accommodation to
    Synonyms:
    care for take care of help assist serve house lodge shelter sustain raise rear nurse nourish cherish entertain harbor favor oblige bring up minister to
    Antonyms:
    neglect ignore

ارجاع به لغت foster

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «foster» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/foster

لغات نزدیک foster

پیشنهاد بهبود معانی