آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Champion

    ˈtʃæmpiən ˈtʃæmpiən

    گذشته‌ی ساده:

    championed

    شکل سوم:

    championed

    سوم‌شخص مفرد:

    champions

    وجه وصفی حال:

    championing

    شکل جمع:

    champions

    معنی champion | جمله با champion

    noun verb - transitive adjective adverb countable B1

    پهلوان، قهرمان، مبارزه، دفاع کردن از، پشتیبانی کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده
    noun verb - transitive adjective adverb countable

    نشخوار کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    champion of the oppressed

    مدافع مستضعفان

    to champion a cause

    در راه هدفی مبارزه کردن

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He championed the right of the accused to a lawyer.

    او از حق متهمان به داشتن وکیل مدافع جانب‌داری می‌کرد.

    Takhty was a world champion in wrestling.

    تختی قهرمان جهان در کشتی بود.

    world champion

    جهان پهلوان

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد champion

    1. adjective best, excellent
      Synonyms:
      best excellent superior greatest outstanding first top prime chief principal choice cool splendid super distinguished premier prize-winning world class top-notch topflight blue-ribbon capital dandy head illustrious out of sight out of this world tip top top drawer tops unbeaten undefeated boss
      Antonyms:
      worst poorest
    1. noun defeater in competition; preeminent supporter
      Synonyms:
      supporter advocate defender winner victor ally backer protector guardian proponent sympathizer partisan patron upholder endorser exponent expounder challenger hero heroine vanquisher conqueror paladin champ titleholder medalist number one top dog vindicator warrior the greatest nonpareil numero uno
      Antonyms:
      loser
    1. verb advocate, support
      Synonyms:
      support back promote defend advocate stand up for side with espouse fight for uphold stand behind plead for contend go to bat for put in a good word for patronize thump for ride shotgun for
      Antonyms:
      oppose be against

    سوال‌های رایج champion

    گذشته‌ی ساده champion چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده champion در زبان انگلیسی championed است.

    شکل سوم champion چی میشه؟

    شکل سوم champion در زبان انگلیسی championed است.

    شکل جمع champion چی میشه؟

    شکل جمع champion در زبان انگلیسی champions است.

    وجه وصفی حال champion چی میشه؟

    وجه وصفی حال champion در زبان انگلیسی championing است.

    سوم‌شخص مفرد champion چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد champion در زبان انگلیسی champions است.

    ارجاع به لغت champion

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «champion» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/champion

    لغات نزدیک champion

    • - champerty
    • - champignon
    • - champion
    • - championship
    • - champlain
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    whisperer whether or not vet vocal tract venerableness v used ural exhaust unite in that case oval no matter any way you slice it upcoming غلبه غلو کردن قلوه‌سنگ قیلوله فغان صلیب حوالی حواله گل گوشت چرخ‌کرده بیغوله قیل‌وقال قدر قرابت غربت
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.