با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Dandy

ˈdændi ˈdændi ˈdændi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adjective
    شیک‌پوش، خوش‌لباس، خوش‌تیپ، فوکولی
    • - Her son is a dandy.
    • - پسر او خیلی اهل قر و فر است.
    • - a little dandy of a tent
    • - خیمه‌ی کوچک و بسیار خوب
    • - This book is a dandy.
    • - این کتاب عالی است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد dandy

  1. adjective fine, excellent
    Synonyms: capital, cool, exemplary, famous, first-class, first-rate, five-star, fly, glorious, grand, great, groovy, hunky-dory, keen, marvelous, model, neat, nifty, paragon, peachy, prime, splendid, sup rior, swell, terrific
    Antonyms: bad, inferior, not good, second-rate, unacceptable

ارجاع به لغت dandy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dandy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dandy

لغات نزدیک dandy

پیشنهاد بهبود معانی