با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Exemplary

ɪɡˈzempləri ɪɡˈzempləri
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
شایان تقلید، ستوده، نمونه و سرمشق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- exemplary behavior
- رفتار نمونه
- an exemplary student
- یک دانشجوی نمونه
- exemplary punishment
- تنبیه عبرت‌انگیز
- in the realm of exemplary ideas
- در حوزه‌ی اندیشه‌های نمونه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد exemplary

  1. adjective ideal
    Synonyms: admirable, batting a thousand, blameless, bueno, characteristic, classic, classical, commendable, correct, estimable, excellent, good, guiltless, honorable, illustrative, inculpable, innocent, irreprehensible, laudable, meritorious, model, neato, not bad, not too shabby, paradigmatic, praiseworthy, prototypical, punctilious, pure, quintessential, representative, righteous, sterling, typical, virtuous, worthy
    Antonyms: erring, incorrect, unideal, wrong

ارجاع به لغت exemplary

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «exemplary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/exemplary

لغات نزدیک exemplary

پیشنهاد بهبود معانی