همچنین میتوان از prototypic بهجای prototypical استفاده کرد.
(نمونهی) اولیه، نخستین، مقدماتی، اصلی
She presented a prototypical model of the new smartphone design.
او یک مدل اولیه از طراحی جدید گوشی هوشمند ارائه کرد.
The car model is considered prototypical for its class in terms of fuel efficiency.
مدل خودرو از نظر مصرف سوخت برای گروه خود نمونهی مقدماتی در نظر گرفته میشود.
(نمونهی) بارز، رایج
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His behavior was prototypical of a dedicated student.
رفتار او نمونهی بارز از یک دانشآموز فداکار بود.
Her style is prototypical of the latest fashion trends.
سبک او نمونهی بارز از آخرین روند مد است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «prototypical» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/prototypical