امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Worthy

ˈwɜːrði ˈwɜːði
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more worthy
  • صفت عالی:

    most worthy

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective C1
شایسته، لایق، شایان، سزاوار، مستحق، فراخور

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- the worthy citizens of Tabriz
- شهروندان ارجمند تبریز
- a worthy tradition
- یک سنت ارزشمند
- They lost their lives for a worthy cause.
- آنان جان خود را در راه هدف والایی فدا کردند.
- a worthy manager
- یک مدیر لایق
- worthy of praise
- سزاوار تحسین
- He is not worthy of promotion.
- او شایستگی ترفیع را ندارد.
- His bravery is worthy of being recorded in history books.
- شجاعت او شایان ذکر در کتاب‌های تاریخ است.
- one of the sagacious worthies ...
- یکی از بزرگان اهل تمیز ...
- The worthies of the city bid welcome to Taymoor.
- بزرگان شهر به تیمور خیر مقدم گفتند.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد worthy

  1. adjective honorable, respectable
    Synonyms:
    A-1 aces admirable best blameless choice commendable creditable decent dependable deserving desirable divine estimable ethical excellent exemplary first-class first-rate good honest incorrupt invaluable laudable meritorious model moral noble pleasing praiseworthy precious priceless pure reliable reputable righteous right-minded salt of the earth satisfying sterling top-drawer top-notch true trustworthy upright valuable virtuous winning worthwhile
    Antonyms:
    dishonorable disreputable unrespected unworthy

لغات هم‌خانواده worthy

ارجاع به لغت worthy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «worthy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/worthy

لغات نزدیک worthy

پیشنهاد بهبود معانی