آخرین به‌روزرسانی:

Worthlessness

ˈwɜːrθləsnəs ˈwɜːθləsnəs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable

احساس حقارت، احساس مفید نبودن، بی‌اهمیتی

Those who have been abused as children often experience a sense of worthlessness.

کسانی که در کودکی مورد آزار و اذیت قرار گرفته‌اند، اغلب احساس حقارت را تجربه می‌کنند.

She started to sound off about the worthlessness of most television.

او با صدای بلند شروع به صحبت درباره‌ی بی‌اهمیتی اکثر تلویزیون‌ها کرد.

noun uncountable

(از نظر پولی و مالی) بی‌ارزشی، بی‌قیمتی، بی‌بهایی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The insurance company has acknowledged the worthlessness of critical illness cover.

این شرکت بیمه، بی‌ارزش بودن پوشش بیماری‌های بحرانی را تصدیق کرده است.

This African country's currency descended into utter worthlessness.

ارزش واحد پول این کشور آفریقایی به بی‌ارزشی مطلق سقوط کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد worthlessness

  1. noun having no qualities that would render it valuable or useful
    Synonyms:
    uselessness lack of value inefficiency inadequacy impracticality inability ineptitude badness lack of use inapplicability ruined or worthless condition
    Antonyms:
    worth

لغات هم‌خانواده worthlessness

ارجاع به لغت worthlessness

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «worthlessness» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/worthlessness

لغات نزدیک worthlessness

پیشنهاد بهبود معانی