آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۸ شهریور ۱۴۰۴

    Worth

    wɜːrθ wɜːθ

    شکل جمع:

    worths

    صفت تفضیلی:

    more worth

    صفت عالی:

    most worth

    معنی worth | جمله با worth

    noun B1

    ارزش، قیمت

    the worth of a Canadian dollar

    ارزش یک دلار کانادا

    a hat that is worth $50

    کلاهی که 50 دلار می‌ارزد

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a man worth half of million

    مردی که نیم میلیون دارایی دارد

    an hour's worth of hard work

    به اندازه‌ی یک ساعت کار سخت

    His personal worth is huge.

    ثروت شخصی او بسیار زیاد است.

    to estimate the worth of a gold watch

    قیمت یک ساعت طلا را تخمین زدن

    adjective

    به اندازه‌ی، به قدر، به ارزش

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    Your friendship is of great worth to me.

    دوستی تو برای من بسیار ارزش دارد.

    This contract is not worth the paper it is written on.

    این قرارداد ارزش کاغذی را که روی آن نوشته شده است، ندارد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    ideas worth fighting for

    عقایدی که ارزش جنگیدن را دارند

    This book is worth reading.

    این کتاب ارزش خواندن را دارد.

    a suggestion that is worth considering

    پیشنهادی که قابل‌ ملاحظه است

    a dollar's worth of apples

    سیب به اندازه‌ی یک دلار

    And this is my opinion, for what it's worth.

    و این نظر بنده است، تا چقدر ارزش داشته باشد.

    Any teacher worth his salt knows that.

    هر معلم واقعی آن (چیز) را می‌داند.

    In an emergency a good car is worth its weight in gold.

    در مواقع اضطراری یک اتومبیل خوب ارزش طلا را دارد.

    It isn't worth my while to go to that meeting.

    رفتن به آن جلسه برای من صرف نمی‌کند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد worth

    1. noun value, estimation associated with something
      Synonyms:
      importance significance benefit use help account price quality class rate mark credit merit estimation utility assistance consequence moment virtue goodness excellence dignity weight cost equivalence desirability caliber avail note valuation meaningfulness worthiness stature perfection
      Antonyms:
      worthlessness

    Idioms

    for all one's worth

    (عامیانه) با تمام قوا، با همه‌ی انرژی یا نیرو

    for what it's worth

    به‌هرحال، اگر ارزشی داشته باشد، به هر قیمتی که باشد

    not worth a damn (or a straw etc.)

    کاملاً بی‌ارزش

    put in one's two cent's worth

    نظر خود را ابراز کردن، عقیده‌ی خود را گفتن

    worth one's salt

    دارای ارزش کافی (در مقابل مزدی که می‌گیرد یا در برابر هزینه‌ی آن)

    مستحق حقوق و مزایایی که می‌گیرد، زبده، کارآمد

    Idioms بیشتر

    worth one's (or its) weight in gold

    بسیار پرارزش

    worth one's while

    مفید، به‌درد خور، چیزی که به وقتش می‌ارزد

    سودمند، قابل صرف وقت

    the game is not worth the candle

    به زحمتش نمی‌ارزد، آفتابه خرج لحیم است، ارزشش را ندارد

    is the game worth the candle?

    آیا ارزشش را دارد؟، آیا به زحمتش می‌ارزد؟

    لغات هم‌خانواده worth

    • noun
      worth, worthlessness, worthy, unworthiness
    • adjective
      worth, worthless, worthwhile, worthy

    سوال‌های رایج worth

    شکل جمع worth چی میشه؟

    شکل جمع worth در زبان انگلیسی worths است.

    صفت تفضیلی worth چی میشه؟

    صفت تفضیلی worth در زبان انگلیسی more worth است.

    صفت عالی worth چی میشه؟

    صفت عالی worth در زبان انگلیسی most worth است.

    معنی worth به فارسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی «worth» در زبان فارسی به «ارزش»، «بها» یا «قیمت داشتن» ترجمه می‌شود.

    این واژه در زبان انگلیسی می‌تواند هم به‌صورت اسم و هم به‌صورت صفت به کار رود و معنای آن اغلب با ارزش مالی، معنوی یا اعتباری یک چیز گره خورده است. وقتی گفته می‌شود چیزی «worth» دارد، منظور این است که آن شیء یا موضوع اهمیت، بها یا فایده‌ای دارد که نمی‌توان آن را نادیده گرفت.

    از نظر کاربرد مالی، «worth» اغلب برای بیان ارزش پولی و اقتصادی به کار می‌رود. برای نمونه، جمله‌ی «This painting is worth a million dollars» به معنای «این نقاشی یک میلیون دلار ارزش دارد» است. در این نوع کاربرد، «worth» مستقیماً به ارزش بازاری یا مادی اشاره می‌کند. چنین استفاده‌ای در تجارت، اقتصاد و زندگی روزمره بسیار رایج است و نشان‌دهنده‌ی اهمیت این واژه در تعاملات انسانی است.

    با این حال، «worth» فقط محدود به پول و دارایی نیست. در بسیاری از موارد، این واژه برای بیان ارزش‌های معنوی و غیرمادی نیز استفاده می‌شود. برای مثال، جمله‌ی «It’s worth trying» به معنای «ارزش امتحان کردن را دارد» است. در اینجا، ارزش به معنای اهمیت و فایده است، نه قیمت مالی. همین انعطاف باعث شده که «worth» در زبان انگلیسی ابزاری کلیدی برای بیان توصیه‌ها، قضاوت‌ها و ارزیابی‌های شخصی باشد.

    از نظر دستوری، «worth» واژه‌ای خاص است زیرا بعد از آن معمولاً اسم یا فعل به‌صورت مصدر همراه با -ing می‌آید. برای مثال، می‌گوییم «This book is worth reading» یعنی «این کتاب ارزش خواندن دارد». این ساختار دستوری یکی از نکات مهمی است که زبان‌آموزان باید به آن توجه داشته باشند. تسلط بر چنین جزئیاتی کمک می‌کند تا کاربرد واژه طبیعی‌تر و نزدیک‌تر به زبان بومیان باشد.

    فراتر از جنبه‌های دستوری و معنایی، «worth» بازتابی از نگاه انسان به جهان است. ما معمولاً برای چیزهایی که اهمیت دارند، چه از نظر مادی و چه معنوی، از این واژه استفاده می‌کنیم. وقتی می‌گوییم «a life worth living» یعنی «زندگی‌ای که ارزش زیستن دارد»، در واقع به عمیق‌ترین لایه‌های معنا و اهمیت انسانی اشاره کرده‌ایم. همین ظرفیت فلسفی و وجودی نشان می‌دهد که «worth» فراتر از یک واژه‌ی ساده‌ی اقتصادی است و در زندگی روزمره، ادبیات و حتی فلسفه جایگاهی مهم دارد.

    ارجاع به لغت worth

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «worth» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/worth

    لغات نزدیک worth

    • - worsted
    • - wort
    • - worth
    • - worth one's (or its) weight in gold
    • - worth one's salt
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    garbled gastrointestinal gateway gear up gelatinous out of nowhere over the years Jul jump at jump on the bandwagon Jun juristic just then just as kinda تندیس نفت ماهی آبشش‌آبی ماهی دهان‌کاغذی ماهی گل‌خورک مزین کیقباد یاتاقان نفتالین زعفران لق لحیم میلیارد میلیاردر میلیون
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.