شکل جمع:
worthsصفت تفضیلی:
more worthصفت عالی:
most worthارزش، قیمت
the worth of a Canadian dollar
ارزش یک دلار کانادا
a hat that is worth $50
کلاهی که 50 دلار میارزد
a man worth half of million
مردی که نیم میلیون دارایی دارد
an hour's worth of hard work
به اندازهی یک ساعت کار سخت
His personal worth is huge.
ثروت شخصی او بسیار زیاد است.
to estimate the worth of a gold watch
قیمت یک ساعت طلا را تخمین زدن
به اندازهی، به قدر، به ارزش
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Your friendship is of great worth to me.
دوستی تو برای من بسیار ارزش دارد.
This contract is not worth the paper it is written on.
این قرارداد ارزش کاغذی را که روی آن نوشته شده است، ندارد.
ideas worth fighting for
عقایدی که ارزش جنگیدن را دارند
This book is worth reading.
این کتاب ارزش خواندن را دارد.
a suggestion that is worth considering
پیشنهادی که قابل ملاحظه است
a dollar's worth of apples
سیب به اندازهی یک دلار
And this is my opinion, for what it's worth.
و این نظر بنده است، تا چقدر ارزش داشته باشد.
Any teacher worth his salt knows that.
هر معلم واقعی آن (چیز) را میداند.
In an emergency a good car is worth its weight in gold.
در مواقع اضطراری یک اتومبیل خوب ارزش طلا را دارد.
It isn't worth my while to go to that meeting.
رفتن به آن جلسه برای من صرف نمیکند.
(عامیانه) با تمام قوا، با همهی انرژی یا نیرو
به هرچه که بیرزد، به هر بهایی، به هر قیمتی
not worth a damn (or a straw etc.)
کاملاً بیارزش
نظر خود را ابراز کردن، عقیدهی خود را گفتن
دارای ارزش کافی (در مقابل مزدی که میگیرد یا در برابر هزینهی آن)
مستحق حقوق و مزایایی که میگیرد، زبده، کارآمد
worth one's (or its) weight in gold
بسیار پرارزش
the game is not worth the candle
به زحمتش نمیارزد، آفتابه خرج لحیم است، ارزشش را ندارد
آیا ارزشش را دارد؟، آیا به زحمتش میارزد؟
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «worth» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/worth