امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Dignity

ˈdɪɡnəti ˈdɪɡnəti
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C2
بزرگی، جاه، شأن، مقام، رتبه، وقار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- the dignity of his rank
- بلندی رتبه او
- All human beings are born free and equal in dignity and rights.
- همه‌ی انسان‌ها آزاد و از نظر ارزش و حقوق مدنی برابر آفریده شده‌اند (اعلامیه‌ی حقوق بشر).
- Finally, he rose to the dignity of a judgeship.
- بالأخره به مقام رفیع قضاوت ارتقا یافت.
- His deeds lent dignity both to he himself and his family.
- اعمال او خود و خانواده‌اش را نیکنام کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dignity

  1. noun excellence, nobility
    Synonyms: address, cachet, character, consequence, courtliness, culture, decency, decorum, distinction, elevation, eminence, ethics, etiquette, glory, grace, grandeur, gravity, greatness, hauteur, honor, importance, loftiness, majesty, merit, morality, nobleness, perfection, poise, prestige, propriety, quality, rank, regard, renown, respectability, seemliness, self-respect, significance, solemnity, splendor, standing, state, stateliness, station, stature, status, sublimity, virtue, worth, worthiness
    Antonyms: lowliness

ارجاع به لغت dignity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dignity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dignity

لغات نزدیک dignity

پیشنهاد بهبود معانی