به علت به‌روزرسانی سرورها، ممکن است برخی از بخش‌های وب‌سایت و نرم‌افزارهای فست دیکشنری در دسترس نباشند.
فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Dignitary

ˈdɪɡnəteri ˈdɪɡnətri
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    dignitaries

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    شخص والامقام، مقام عالی‌رتبه (شخص)، بزرگان، رجال، مقامات (در جمع)
    • - The dignitary arrived at the airport to a grand welcome from the local officials.
    • - این مقام عالی‌رتبه با استقبال باشکوه مقامات محلی وارد فرودگاه شد.
    • - Town dignitaries went to the city's gate to welcome Cyrus.
    • - بزرگان شهر برای خوشامدگویی به کوروش به دروازه‌ی شهر رفتند.
  • adjective
    باشکوه، عالی
    • - the dignitary dinner
    • - شام باشکوه
    • - The dignitary speech was well-received by the audience.
    • - این سخنرانی عالی با استقبال خوب حضار روبه‌رو شد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد dignitary

  1. noun high ranking person
    Synonyms: big gun, big kahuna, bigshot, bigwig, celebrity, luminary, official, person of influence, star, top cat, VIP

ارجاع به لغت dignitary

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dignitary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dignitary

لغات نزدیک dignitary

پیشنهاد بهبود معانی